شمارهٔ ۲۷۸
ازان دل از غم ایام برنمیآید
که آفتاب می از جام برنمیآید
ز زیر زلف برآمد رخش، که میگوید
که آفتاب، گه شام برنمیآید؟
بکن به ناخن خود، روی داغ و نام برآر
که بیخراش نگین، نام برنمیآید
چه شد که رشک برد بر ستاره سیماب
دلم به محنت ایام برنمیآید
نجات خویش ز گردون مجو که صید اسیر
به دست و پا زدن از دام برنمیآید
به خلوتش لب ساغر، هلال عید بس است
ازان مَهم به لب بام برنمیآید
ز لختهای جگر، اخگر است بر مژهام
ز شاخ، میوه من خام برنمیآید
{بیاض} طلبی با فلک ستیزه مکن
{بیاض} به ابرام برنمیآید
به کام خویش نشستی به بزم غم قدسی
دگر مگر که مرا کام برنمیآید
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
سید محسن نوشته:
گر آرامش طلبی با فلک ستیزه مکن
کارامش جهان به ابرام بر نمی اید—
پیشنهاد میشود
👆⚐
سید محسن نوشته:
دگر مگو که مرا کام بر نمی اید—-درست است
👆⚐