گنجور

 
غزالی

شرح معرفت حق دراز است، سبحانه و تعالی و در چنین کتاب راست نیاید و این مقدار کفایت است تنبیه و تشویق را به طلب تمامی این معرفت، چندانکه در وسع آدمی باشد که تمامی سعادت بدان بود، بلکه سعادت آدمی در معرفت حق است و در بندگی و عبادت اوست و وجه آن که معرفت سعادت ابدی است، از پیش گفته آمد، اما آن که بندگی و عبادت سبب سعادت آدمی است، آن است که سرکار آدمی، چون بمیرد با حق خواهد بود، و الیه المرجع و المصیر و هر که را قرارگاه باکسی خواهد بود، سعادت وی آن بود که دوستدار وی بود و هر چند دوست تر دارد، سعادت وی بیشتر بود، از آن که لذت و راحت وی در مشاهده محبوب زیادت بود.

و دوستی حق تعالی بر دل غالب نشود الا به معرفت و بسیاری ذکر، هر کس که کسی را دوست دارد، ذکر وی بسیار کند، هر چند دوست دارتر شود و برای این بود که وحی آمد به داود (ع) که انابدک اللازم فالزم بدک، یعنی: «چاره توفیقم سر و کار تو با من است، یک ساعت از ذکر من غافل مباش.»

و ذکر بر دل غالب از آن شود که بر عبادت مواظبت کند و فراغت عبادت آنگاه یابد و آن وقت که علایق شهوات از دل گسسته شود و علایق شهوات بدان گسسته شود که از معاصی دست بدارد، پس دست به داشتن از معصیت سبب فراغت دل است و به جای آوردن طاعت سبب غالب شدن ذکر است و این هر دو سبب محبت است که تخم سعادت است و عبارت از وی فلاح است، چنان که حق تعالی گفت: «قد افلح من تزکی، و ذکر اسم ربه فصلی».

و چون همه اعمال، آن رانشاید که عبادت بود، بلکه بعضی شاید و بعضی نشاید و از همه شهوات ممکن نیست دست بداشتن و نیز روا نیست دست بداشتن، چه اگر طعام نخورد هلاک شود و اگر مباشرت نکند نسل منقطع شود، پس بعضی شهوات دست به داشتنی است و بعضی کردنی است، پس حدی باید که این از آن جدا شود و این حد از دو حال بیرون نبود، یا آدمی از عقل و هوا و اجتهاد خویش گیرد و به نظر خویش اختیار همی کند، یا از دیگری گیرد و محال بود که به اختیار و اجتهاد وی گذارند، چه هوا که بر وی غالب باشد، همیشه راه حق بر وی پوشیده می دارد و هر چه مراد وی در آن بود، به صورت صواب به وی می نماید، پس باید که زمام اختیار به دست وی نباشد، بلکه به دست دیگری باشد و هر کس آن را نشاید که بصیرترین خلق باید و آن انبیایند، صلوات الله علیهم اجمعین.

پس به ضرورت متابعت شریعت و ملازمت حدود و احکام، ضرورت راه سعادت است و معنی بندگی آن بود و هر که از حدود شریعت درگذرد، به تصرف خویش در هلاک افتد و بدین سبب گفت ایزد تعالی، «و من یتعد حدود الله فقد ظلم نفسه».