گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
غزالی

بدان که رسول (ص) گفته است، «تفکر ساعته خیر من عباده سنه. یک ساعت تفکر بهتر از یک سال عبادت»، و در قرآن جایهای بسیار است که تدبیر و نظر و اعتبار فرموده اند. و این همه تفکر بود. و هر کسی فضل تفکر بشناسد ولکن حقیقت وی و چگونگی وی نشناسد که این تفکر در چیست و برای چیست و ثمرت وی چسیت. پس شرح آن مهم است. و ما اول فضیلت وی بگوییم، پس حقیقت وی، پس آنچه تفکر برای وی است، پس آن چه تفکر در وی است.

فضیلت تفکر

بدان که کاری که یک ساعت از آن عبادت سالی فاضلتر بود درجه وی بزرگ بود، و ابن عباس رحمهم الله گوید که قومی تفکر می کردند در خدای تعالی. رسول (ص) گفت، «در خلق وی تفکر کنید، در وی تفکر مکنید که طاقت آن ندارید و قدر وی نتوانید شناخت». و عایشه رضی الله عنها می گوید که رسول (ص) نماز می کرد و می گریست. گفتم، «چرا می گریی که گناهان تو عفو کرده اند!» گفت، «چرا نگریم و این آیت بر من فرود آمده است، «ان فی خلق السموات و الارض واختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب» پس گفت، «وای بر آن کس که برخواند و تفکر نکند». و عیسی (ع) را گفتند که بر روی زمین مثل تو هست یا روح الله؟ گفت، «هست. هرکه سخن وی همه ذکر بود و خاموشی وی همه فکر بود و نظر وی همه عبرت، مثل من است». و رسول (ص) گفت، «چشمهای خویش را از عبادت نصیب دهید». گفتند، «چگونه؟» گفت، «به خواندن قرآن از مصحف و تفکر اندر آن و عبرت از عجایب وی» ابوسلیمان دارانی می گوید، «تفکر در دنیا حجاب آخرت است و تفکر در آخرت ثمرت وی حکمت است و زندگانی دلها». داوود طایی در ملکوت آسمان تفکر می کرد و می گریست تا به سرای همسایه فرو افتاد. همسایه برجست و شمشیر برگرفت. پنداشت که دزد است چون وی را دید گفت، «تو را که انداخت؟» گفت، «بی خبر بودم ندانم».

حقیقت تفکر

بدان که معنی تفکر علم است. و هرعلم که از بدیهه معلوم نبود وی را طلب می باید کرد و آن ممکن نیست الا بدان که معرفت دیگر را با یکدیگر جمع کنی و میان ایشان تالیف کنی تا جفت گیرند و از میان آن دو معرفت سیمی تولد کند، چنان که میان نر و ماده بچه تولد کند. آن دو معرفت چون دو اصل باشد این معرفت سیم را، آنگاه با دیگری جمع کند تا از وی چهارمی پدید آید. همچنین تناسل علوم بی نهایت می افزاید. و هرکه بدین طریق علوم حاصل نتواند کرد از آن است که راه بدان علوم که اصول است نمی برد. و مثل وی چون کسی بود که سرمایه ندارد، تجارت چون کند؟

و اگر می داند، ولکن نمی داند که میان ایشان جمع چون باید داشت، چون کسی بود که سرمایه دارد ولکن بازرگانی نداند. و شرح حقیقت این دراز است و در این یک مثال بگوییم: کسی که خواهد که بداند که آخرت بهتر از دنیا، نتواند تا آنگاه که دو چیز نداند از دنیا. یکی آن که بداند که باقی از فانی بهتر، دیگر آن که بداند که آخرت باقی است و دنیا فانی. چون این دو اصل بدانست به ضرورت این دیگر علم که آخرت بهتر از دنیاست از وی تولد کند. و بدین تولد نمی خواهیم آن که معتزله می خواهند. و شرح این دراز است.

پس حقیقت همه تفکرها طلب علم است از احضار دو علم در دل، ولکن چنان که از دو اسب که جفت گیرند گوسپندی تولد نکند، همچنین از هردو علم که باشد هر علم که خواهی تولد نکند، بلکه هر نوعی را از علم دو اصل دیگر است. تا آن دو اصل در دل حاضر نکنی این فرع پدید نیاید.