گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
غزالی

اما آن که توبه واجب است بر همه کس و در همه وقت بدان شناسی که هرکه بالغ شد و کافر است واجب است بر وی که از کفر توبه کند و اگر مسلمان است و مسلمانی به تقلید مادر و پدر است و بر زبان همی گوید و به دل از آن غافل است، واجب بود که از آن غفت توبه کند و چنان کند که دل وی از حقیقت ایمان آگاه شود و خیر یابد، و بدین نه آن دلیل می خواهم که اندر کلام گویند، نیاموزند که آن واجب نیست بر همگنان لیکن آن که سلطان ایمن بر دل وی غالب و قاهر گردد تا حکم وی را باشد و بس.

و وی را حکم آن وقت بود که هرچه رود اندر مملکت تن همه به فرمان ایمان بود نه به فرمان شیطان و هرگه که معصیت کند ایمان تمام نبود. چنان که رسول (ص) گفت، «کس زنا نکند و مومن بود و اندر وقت زنا، و دزدی نکند و مومن بود اندر وقت دزدی». و از این نه آن می خواهد که اندر این حال کافر است، ولیکن ایمان را شعب و شاخه های بسیار است و از شاخه های وی یکی آن بود که بداند که زنا زهر قاتل است و هرکه داند که زهر همی خورد نخورد، پس اندر آن حال سلطان شهوت ایمان وی را از آن که زنا مهلک است و هزیمت کرده است، یا به غفلت آن ایمان ناپدید شده است، یا نور وی اندر دود شهوت پوشیده باشد پس بدانستی که اول توبه واجب است از کفر و اگر کافر نبود از ایمان عادتی و تقلیدی پس اگر این نیز نبود غالب آن بود که از معصیتی خالی نبود، از آن نیز توبه واجب بود و اگر همه ظاهر از معصیت خالی بکرد، باطن وی از حسد و کبر و ریا و امثال این مهلکات خالی نیست.

این همه جنایت دل است و اصول معاصی است و از این همه توبه واجب است تا هر یکی از این با حد اعتدال برد و مراین شهوت را مطیع عقل و شرع گرداند. و این مجاهدت دراز بود. و اگر از این نیز خالی باشد از وسواس و حدیث نفس و اندیشه های ناکردنی خالی نبود. و از این همه توبه واجب است و اگر از این نیز خالی باشد هم از غفلت از ذکر حق تعالی اندر بعضی احوال خالی نبود. و اصل همه نقصانها فراموش کردن حق تعالی است اگر همه اندر یک لحظه بود، و از این توبه کردن واجب است، اگر چنان شد به مثل که همیشه بر سر ذکر و فکر است و خالی نیست، اندر ذکر و فکر مقامات متفاوت است که هریکی از آن درجات نقصان است به اضافت با آن که فوق آن است و قناعت کردن به درجه نقصان باز آن که تمام تر از آن ممکن است عین خسران است و توبه از آن واجب بود.

از آن بود که رسول (ص) گفت، «من اندر هر روز هفتاد بار توبه کنم و استغفار کنم». این بود باشد که کار مهتر (ص) اندر دوام در ترقی و زیادت بود و به هر قدمگاه که رسیدی کمالی دید که آن قدمگاه پیشین اندر وی مختصر بودی. از آن قدمگاه گذشته توبه کردی و استغفار کردی، چه اگر کسی کاری کند که از آن درمی به دست تواند آورد، چون به دستاورد شاد شود و اگر بداند که دیناری به دست تواند آورد و وی به درمی قناعت کرد اندوهگین شود و از تقصیر خویش تشویر خورد تا آنگاه که دیناری به دست آورد و شاد شود، پندارد که ورای این خود نیست، چون بدانست که گوهری به دست توانست آورد که هزار دینار ارزد هم تشویر خورد و از تقصیر خویش پشیمان گردد و توبه کند.

و برای این گفته اند، «حسنات الابرار سیئات المقربین» کمال پارسایان اندر حق بزرگان نقصان بود که از آن استغفار کنند.

سوال: اگر کسی گوید که از کفر و معصیت توبه کرد از غفلت و تقصیر اندر یافتن درجات بزرگ توبه کردن از فضایل است نه از فرایض، چرا گفتی که توبه از آن نیز واجب است؟

جواب آن است که واجب دو قسم است: یکی اندر فتوای ظاهر گوییم بر حد و درجه عوام خلق، آن مقدار که اگر بدان مشغول شوند عالم ویران نشود و به معیشت دنیا پردازند. و این آن بود که ایشان را از عذاب دوزخ برهاند. و واجب دوم آن بود که عموم خلق طاقت ندارند. هرکه بدان قیام نکند از عذاب دوزخ رسته باشد، ولیکن از عذاب حسرت فوق خویش رسته نباشد، چون اندر آخرت قومی بیند فوق خویش، چنان که ستاره بیند اندر آسمان. آن غبن و حسرت که با وی گردد هم عذابی باشد. این توبه که گفتیم واجب است اندر خلاص از این عذاب و چنان که همی بینیم اندر این جهان که چون یکی را از قرآن زیادت درجه ای و جاهی پدید آید جهان بر آن دیگران تنگ و تاریک همی شود و از غبن و حسرت آتشی اندر میان جان وی افتد، اگر چه از عذاب چون زدن و دست بریدن و مصادره کردن رسته است.

و بدین سبب روز قیامت را روز تغابن خوانده است که یچ کس از غبنی خالی نباشد. آن که طاعت نکرد تا چرا نکرد و آن که کرد تا چرا بیشتر نکرد. و از این بود که راه انبیا و اولیا آن بوده است که هرچه توانسته اند از طاعت هیچ بازنگرفته اند تا فردا حسرت تقصیر نبود. چه گوئی رسول (ص) خویشتن را گرسنه همی داشت نمیدانست که نان خوردن حرام نیست؟ تا عایشه رضی الله عنها همی گوید، «دست به شکم وی فرود آوردم. مرا بر وی رحمت آمد و بگریستم و گفتم جان من فدای تو باد. چه بود اگر از این طعام دنیا سیر بخوردی؟» گفت، «یا عایشه! برادران من اولوالعزم از پیش من برفتند و کرامتها و درجتها یافتند. ترسم که از دنیا نصیب یابم درجه من کمتر باشد از آن ایشان. روزی چند صبر کنم دوست تر دارم از آن که از برادران خویش بازمانم».

عیسی (ع) بخفت. سنگی فرازیز سر گرفت. ابلیس گفت وی را، «نه به ترک دنیا گفته ای. اکنون پشیمان گشتی؟» گفت، «چه کردم؟» گفت، «سنگ زیر سر نهادی و تنعم کردی» آن سنگ بینداخت. گفت این نیز با دنیا به تو بگذاشتم. و رسول (ص) شراک نعلین نو کرده بود. چون اندر چشم وی منکر آمد بفرمود تا آن کهنه بازآوردند و صدیق چون شیر بخورد بدانست اندر وی شبهتی بود. انگشت به گلو فرو برد تا بیم آن بود که جان وی با آن به هم برآید. چه گویی ندانست که اندر فتوای ظاهر عامه این واجب نیست؟ ولیکن فتوی عامه دیگر است و خطر کار که صدیقان دید باشند دیگر. و عارف ترین خلق خدای تعالی به خدای و به مکر خدای ایشانند. گمان مبر که به هرزه این رنجها برخود نهادند. اقتدا بدیشان کن و اندر فتوای عامه میامیز که آن حدیثی دیگر است.

پس از این جمله بشناختی که بنده به هیچ حال از توبه مستغنی نیست و از این است که بوسلیمان دارانی رحمهم الله همی گوید، «اگر بنده بر هیچ چیز نگرید مگر بر آن که ضایع کرده است از روزگار خویش تا این غایت، خود این اندوه تمام است تا وقت مرگ». پس چه گویی اندر کسی که مستقبل نیز چون گذشته ضایع همی کند. و بدان که هرکه گوهری نفیس دارد و ازوی ضایع شود وی را جای گریستن باشد و اگر با آن که ضایع شد نیز سبب عقوبت و بلای وی گردد گریستن زیادت شود. هر نفسی از عمر گوهری است که بدان سعادت ابد صید توان کرد. چون کسی اندر معصیت کند تا سبب هلاک وی شود حال وی چگونه بود اگر از این معصیت خبر یابد؟

ولیکن این مصیبتی است که خیر آن وقت یابد که حسرت سود ندارد. و این که حق تعالی همی گوید، «و انفقوا مما رزقناکم من قبل ان یاتی احدکم الموت فیقول ربی لو لا اخرتنی الی اجل قریب فاصدق و اکن من الصالحین» گفته اند معنی این آیت آن است که بنده اندر وقت مرگ ملک الموت را بیند و بداند که وقت رفتن است. حسرتی بر دل وی فرود آید که آن را نهایت نباشد، بگوید، «یا ملک الموت یک روز مرا مهلت ده تا توبه کنم و عذر خواهم». گوید، «روزهای بسیار پیش تو بود. کنون عمر برسید و هیچ نماند». گوید، «یک ساعت مهلت ده». گوید، «ساعتها برسید هیچ ساعت نماند». چون از توبه کردن آن شربت نومیدی بچشید، اصل ایمان وی اندر اضطراب افتد اگر والعیاذبالله وی را اندر ازل شقاوتی حکم کرده باشند ایمان وی بر خطر بود بی شک و بدبخت گردد. و اگر به سعادت حکم کرده باشند اصل ایمان وی به سلامت بود.

و از این گفت حق عزوجل، «ولیست التوبه للذین یعلمون السیات حتی اذا حضر احدهم الموت قال انی تبت الان» و چنین گفته اند که خدای تعالی را با هر بنده ای دو سرّ است: یکی آن وقت که از مادر اندر وجود آید گوید، «تو را بیافریدم پاک و آراسته و عمر به امانت به تو سپردم. گوش دار تا به وقت مرگ بازسپاری». و دیگر به وقت مرگ گوید، «بنده من اندر امانت چه کردی؟» اگر نگاه داشتی جزای آن بیابی و اگر ضایع کردی ساخته باش که دوزخ اندر انتظار است».