بدان که کبر بعضی از بعضی عظیمتر است و فاحش تر است و تفاوت این از آن خیزد که تکبر وی یا بر خدای تعالی بود یا بر رسول (ص) یا بر بندگان.
درجه اول تکبر است به خدای تعالی. چون تکبر نمرود و فروعون و ابلیس و کسانی که به حق نگرویدند و به خدای دعوی کردند و از بندگی ننگ داشتند. و حق تعالی گفت، «لن یستنکف المسیح ان یکون عبدالله و لا الملئکه المتقربون نه عیسی از بندگی ننگ دارد و نه فرشتگان مقرب».
درجه دوم تکبر بود بر رسول (ص) چنان که کفار قریش کردند و گفتند که ما آدمئی را همچون خویشتن سرفرود نیاوریم. چرا فرشته ای به ما نفرستادند و یا چرا مردی محتشم نفرستادند و یتیمی فرستادند؟ «و قالوا لو لا نزل هذا القرآن علی رجل من المقربین عظیم» و ایشان دو گونه بودند. گروهی کبر حجاب ایشان گشت تا خود تفکر نکردند و نبوت وی بشناختند، چنان که گفت، «سا صرف عن آیاتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق» گفت، «متکبران را راه ندهم تا آیات حق بینند». و گروهی همی دانستند، ولیکن انکار همی کردند و به سبب کبر طاقت نداشتند که اقرار دهند، چنان که گفت، «و جهد وابها واستیقنتها انفسهم ظلما و علوا».
درجه سوم آن بودکه بر بندگان تکبر کنند و به چشم حقارت نگرند و سخن ایشان قبول نکنند و خود را بهتر شناسند و بزرگتر دانند، و این اگرچه دون آن دو درجه است، ولیکن عظیم است از دو سبب. یکی آن که بزرگی صفت خدای تعالی است. بنده ضعیف عاجز را که از کار وی هیچ به دست وی نیست او را بزرگی از کجا رسد تا خویشتن را کسی داند؟ و چون خویشتن را بزرگ داند خدای را اندر صفت وی منازعت کرده باشد و مثل وی چون غلامی بود که کلاه ملک بر سر نهد و بر تخت نشیند. نگاه کن که چگونه مستحق مقت و عقوبت بود. و از این گفت حق تعالی، «العظمه ازاری و الکبریا ردائی فمن نازعنی فیهما قصمته» گفت، «عظمت و کبریا صفت خاص من است. هرکه با من در این منازعت کند وی را هلاک کنم». پس تکبر بر بندگان هیچ کس را نرسد جز آفریدگار را. اگر بنده وی بر ایشان تکبر بکند منازعت کرده باشد، چون کسی که غلامان خاص ملک را خدمت فرماید که آن جز به ملک لایق نباشد.
و سبب دیگر آن است که این کبر مانع بود از آن که حق قبول کند از دیگران تا قومی که بدین صفت باشند اندر مسائل دین مناظره همی کنند. چون حق پیدا شود بر زبان یکی آن دیگران را کبر بر آن دارد که انکار کنند و قبول نکند و این اخلاق منافقان است و آن کافران، چنان که گفتند، «لا تسمعوا الهذا القرآن و الغوا فیه لعلکم تغلبون» و چنان که گفت، «و اذا قیل له اتق الله الغره بالاثم چون وی را گویند که از خدای بترس، بزرگ خویشتنی و عزت بدان دارد وی را که بر معصیت اصرار کند.
ابن مسعود گوید، «تمامی گناه آن است که چون کسی را گویند که از خدای تعالی بپرهیز، گوید تو را با خویشتن کاری است و مرا با من». و یک راه رسول (ص) یکی را گفت، «به دست راست خور». گفت، «نمی توانم». گفت، «نتواناد» که دانست که از کبر گفت. دست وی چنان شد که نیز نجنبید. بدان که قصه ابلیس که با تو گفته اند نه برای افسانه گفته اند، ولیکن بدان گفته اند که تا بدانی که آفت کبر تا کجا باشد که ابلیس کبر آورد و گفت، «انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین» و کبر وی را بدان کشید که بر فرمان حق تعالی ترفع کرد و سجود نکرد تا ملعون ابد شد.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.