بدان که حسد آن بود که کسی را نعمتی رسد، آن را کاره باشی و زوال آن نعمت را خواهان باشی. این حرام باشد به دلیل اخبار و به دلیل آن که کراهیت در قضا و حکم آفریدگار است و خبث باطن است که نعمتی که تو را نخواهد بود، دیگری را زوال خواستن آن به جز از خبث نباشد لیکن اگر آن را زوال نخواهد و خود را مثال آن خواهد و آن نعمت را کاره نباشد، آن را غبطت و منافسه نیز گویند و این اگر در کاری دینی باشد محمود و باشد که واجب بود که حق تعالی می فرماید، «و فی ذلک فلینا فس المتنافسون» و گفت که «سابقوا الی مغره من ربکم» یعنی خویشتن را در کار دین در پیش یکدیگر افکنید. و رسول (ص) گفت، «حسد نیست مگر اندر دو چیز. یکی مردی که حق سبحانه و تعالی او را علمی و مالی دهد و اندر مال خویش به علم کار همی کند. و دیگری را علم و زهد بی مال دهد. گوید اگر مرا نیز مال بودی و همان کار کردمی. هردو اندر مزد برابرند و اگر مال در معصیت نفقه کند و دیگری گوید اگر مرا نیز بودی هم آن کردمی، هردو در بزه برابر باشند. پس این منافسه را نیز حسد گویند، ولکن در وی هیچ کراهیت نعمت دیگری نیست و کراهیت نعمت دیگران خود روا نیست مگر نعمتی به ظالمی و فاسقی رسد که آلت فساد و ظلم وی باشد. روا بود که زوال آن نعمت خواهد و به حقیقت نابودن ظلم و فسق خواسته باشد نه زوال نعمت را. نشان آن بود که اگر توبه کند آن کراهیت نماند و دوام آن نعمت خواهد. و اینجا دقیقه ای است که کسی را نعمت دادند و وی خویشتن را آن نعمت بر دل وی مثل آن خواهد. چون نبود باشد که تفاوت را کاره باشد، پس برخاستن تفاوت به زوال سبکتر باشد و از بماندن نعمت و بیم آن بود که طبع از این بایست خالی نبود. ولیکن چون این را کاره باشد و چنان که اگر به دست وی کردندی آن نعمت از وی بنگردانیدی، بدان مقدار که در طبع باشد، ماخوذ نبود.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.