گنجور

 
غزالی

بدان که در سماع سه چیز باید نگاه داشت: زمان و مکان و اخوان. که هر وقت دلمشغولی باشد یا وقت نماز بود یا وقت طعام خوردن و یا وقتی بود که دلها بیشتر پراکنده بود و مشغول باشد، سماع بی فایده بود.

اما مکان چون راه گذری باشد، یا جایی ناخوش و تاریک بود یا به خانه ظالمی بود، همه وقت شوریده بود.

اما اخوان آن بود که هرکه حاضر بود اهل سماع بود. و چون متکبری از اهل دنیا حاضر بود یا قرای منکر باشد یا متکلفی حاضر بود که وی هر زمان به تکلف حال و رقص کند یا قومی از اهل غفلت حاضر باشند که ایشان سماع بر اندیشه باطل کنند یا به حدیث بیهده مشغول باشند و به هر جانبی می نگرند و به حرمت نباشند یا قومی از زنان نظارگی باشند و در میان قوم جوانان باشند، اگر از اندیشه یکدیگر خالی نباشند، این چنین سماع به کار نیاید. معنی این که جنید گفته است که در سماع زمان و مکان و اخوان شرط است این است.

اما نشستن به جایی که زنان جوان به نظاره آیند و مردان جوان باشند از اهل غفلت که شهوت بر ایشان غالب بود، حرام بود که سماع در این وقت آتش شهوت از هر دو جانب تیز کند. و هر کسی به شهوت به جانبی نگرد و باشد نیز که دل آویخته شود و آن تخم بسیاری فسق و فساد شود. هرگز چنین سماع نباید کرد.

پس چون کسانی که اهل سماع باشند و به سماع نشینند، ادب آن است که همه سر در پیش افکنند و در یکدیگر ننگرند و دست و سر نجنبانند و به تکلف هیچ حرکت نکنند بلکه چنان که در تشهد نماز نشینند و همه دل با حق تعالی دارند و منتظر آن باشند که چه فتوح پدید آید از غیبت به سبب سماع و خویشتن نگاه دارند تا به اختیار برنخیزند و حرکت نکنند و چون کسی به سبب غلبات وجد برخیزد با وی موافقت کنند، اگر دستارش بیفتد دستارها بنهد و این همه اگرچه بدعت است و از صحابه و تابعین نقل نکرده اند، لیکن نه هرچه بدعت بود نشاید که بسیار بدعت نیکو باشد که شافعی می گوید، «جماعت در تراویج وضع عمر رضی الله عنه است.» و این بدعتی نیکوست. پس بدعت مذموم آن بود که بر مخالفت سنتی بود، اما حسن خلق و دل مردمان شاد کردن در شرع محمود است. و هر قومی را عادتی باشد و با ایشان مخالفت کردن در اخلاق ایشان بدخویی باشد. و رسول (ص) گفته است، «خالق الناس باخلاقهم. با هر کسی زندگانی بر وفق عادت و خوی وی کن»، چون این قوم بدین موافقت شاد شوند و از این مخالفت مستوحش شوند، موافقت از سنت بود و صحابه مر رسول (ص) را بر پای نخاستندی که وی آن را کاره بود، لیکن چون جایی عادت بیند که برناخستن موحش بود، برخاستن بر پای دلخوشی را اولیتر که عادت عرب دیگر است و عادت عجم دیگر، والله اعلم.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode