شگفتهای جهانرا پدید نیست کران
هران شگفت که بینی بود شگفت بران
اگر شگفتی میبایدت بپوی زمین
وگر عجائب میبایدت بجوی زمان
هر آن گمان که بری در سفر شودت یقین
هر آن خبر که بود در سفر شودت عیان
چو یک عیان نبود در جهان هزار خبر
چو یک یقین نبود در جهان هزار گمان
سخن گزاف روانست و عقل میزانست
گزاف راست نیاید مگر که با میزان
که هر سخن بزبان در توان گرفت و لیک
درست کردن بر عقل هر سخن نتوان
بوند بر سر بهتان زبان و گوش بجنگ
هو او عقل نکنجند بر سر بهتان
نه از سرودن گوینده یابد ایچ گزند
نه از شنودن پرسنده یابد ایچ زیان
هزار ره صفت هفتخوان و روئین دژ
فزون شنیدم و خواندم من از هزار افسان
نه عقل کرد همی باو راز شگفتی این
نه رای دید همی در خور از عجیبی آن
شد استوار بر من آنچه بود ضعیف
شد آشکار بر من هر آنچه بود نهان
بدانکه دیده همی دید و هرچه گوش شنید
بدانکه عقل پذیرفت هر آنچه گفت زبان
ز قلعه ای که مرا کس چنان نگفت خبر
ز باره ای که مرا کس چنان نداد نشان
چنان بلند کجا رنجه گشت و فرسوده
ز بیخ و سرش دل ماهی و سر سرطان
بزیر سایه او در هزار چرخ سبک
بزیر پایه او در هزار جرم گران
ببامش اندر بی پایه ننگرد گردون
بزیرش اندر بی باره نگذرد کیوان
در او گزند نیارد فلک بصد نیرنگ
بر او گذار نیابد پری بصد دستان
میان او نتواند خزید دیو نژند
فراز او نتواند وزید باد بزان
بمحکمی چو کف مرد زفت بی فرهنگ
بتیرگی چو دل مرد غمر بی ایمان؟
بر او ز گنبد گردان چنان توان نگری
که از زمین نگری سوی گنبد گردان
ببام او بر نادان شود ستاره شمر
شود ستاره شمر زیرش اندرون نادان
هزار کاخ بدو در یکی هزار سرای
هزار برج بدو در یکی هزار ایوان
بنش چو دشمن خسرو گذشته از ماهی
سرش چو همت خسرو گذشته از کیوان
سر زمان و زمین شهریار ابوالهیجا
که اختیار زمین است وافتخار زمان
زدوده رای و زدوده دل و زدوده روان
گشاده دست و گشاده دل و گشاده عنان
بدرع دشمن او بر قدر بود حلقه
بتیر لشگر او بر قضا بود پیکان
ز پروریدن او نازش آورد گردون
بآفریدن او مفخر آورد یزدان
قضا نسازد با تیغ او همی چنگال
اجل نساید با تیر او همی دندان
ز تیغ او شود آرام هر کجا آشوب
ز کف او شود آباد هر کجا ویران
اگر بهمتش اندر خورنده بودی جای
جهانش مجلس بودی سپهر شادروان
عطا گرفتن و بستن دو کف بر او دشوار
جهان گشادن و دادن گهر بر او آسان
بزائران همه دیبا برزمه بخشد و تخت
بشاعران همه گوهر بگنج بخشد و کان
سنان او بدل اندر شود بسان خرد
حسام او بتن اندر شود بسان روان
ایا گشاده زبان آسمان بمدحت تو
و یا بخدمت تو بسته روزگار میان
برنده بر همه احکامها ترا احکام
رونده بر همه فرمانها ترا فرمان
بنزد همت تو هست پست چرخ بلند
به پیش دولت تو هست پیر بخت جوان
همیشه تا ز هوی خلق را بود شادی
همیشه تا ز هوان خلق را بود احزان
موافقان تو بادند پاک جفت هوی
مخالفان تو بادند پاک جفت هوان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی شگفتیها و عجایب جهان پرداخته و بر این نکته تأکید میکند که واقعیات و شناختهای ما از طریق عقل و تجربه به دست میآید. شاعر میگوید که هر آنچه در سفر و زمان تجربه میشود، حقیقتی است که در مقابل گمانها قرار دارد. او همچنین اشاره میکند که درختی که از آن بهره میبریم، بر پایه عقل و تأمل استوار است و از شنیدن و گفتن صرفاً اطلاعات به دست نمیآید. در ادامه، شاعر به ویژگیهای یک پادشاه بزرگ اشاره میکند که قدرت و مهارتش در اداره امور به او اجازه میدهد تا دنیا را به بهشت تبدیل کند و مخالفانش را به تضییق کشاند. در نهایت، متن بر اهمیت همت و تفکر در مسیر پیشرفت و خوشبختی تأکید میکند و وضعیت را مطابق هوی و خواسته مردم میداند.
هوش مصنوعی: شگفتیهای جهان بیپایان هستند و هر نوع شگفتی که مشاهده کنی، خود گواهی بر وجود شگفتیهای بیشتر است.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال شگفتیها هستی، به جستجوی زمین برو و اگر عجایب میخواهی، زمان را بررسی کن.
هوش مصنوعی: هر تصوری که در سفر داری، به یقین میرسد و هر خبری که در سفر با آن روبهرو شوی، به وضوح برایت آشکار خواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی که چیزی به وضوح وجود ندارد، هزاران خبر راجع به آن منتشر میشود، و وقتی که یقین و اطمینانی وجود نداشته باشد، هزاران حدس و گمان مطرح خواهد شد.
هوش مصنوعی: سخن بیپروا و بیملاحظه است اما عقل میتواند قضاوت کند. سخن بیپایه و بیمعنا تنها زمانی درست به نظر میرسد که با معیاری سنجیده شود.
هوش مصنوعی: هر کسی میتواند هر چیزی را بگوید، اما به کار بردن درست و منطقی هر کلمه نیازمند فکر عمیق است و همه نمیتوانند به این مهم نائل شوند.
هوش مصنوعی: خود را با حرفهای بیاساس و تهمتهای دیگران مشغول نکن و به جنگهای بیفایده نپرداز. عقل خود را درگیر چنین مسائل نکن.
هوش مصنوعی: نه سرودن شاعر به او آسیبی میزند و نه گوش سپردن شنونده برای او ضرری دارد.
هوش مصنوعی: من داستانها و افسانههای زیادی را درباره ماجراهای دشوار و پایداری در سفرها شنیده و خواندهام.
هوش مصنوعی: عقل نمیتوانست راز شگفتانگیز او را درک کند و نظرش هم نمیتوانست آن را به خوبی ببیند، زیرا آن امر، بسیار عجیب و غیرمعمول بود.
هوش مصنوعی: هر آنچه که در گذشته ضعیف و ناپایدار به نظر میرسید، اکنون بر من ثابت و استوار شده است. همچنین، همه چیزهایی که پنهان و نامشخص بودند، اکنون برای من روشن و واضح شدهاند.
هوش مصنوعی: بدان که چشم فقط میبیند و گوش تنها میشنود، اما عقل هر چیزی را که زبان بیان کند، میپذیرد.
هوش مصنوعی: از دژی که هیچکس خبری از آن به من نرسانده و از راهی که هیچکس نشانی به من نداده است، به یاد میآورم.
هوش مصنوعی: به قدری بلند است که جای رنجیدن و خسته شدن ندارد؛ دل ماهی و سر سرطان در این ویرانی ناپایدار است.
هوش مصنوعی: در زیر سایه او، در دنیای پر از چرخشها و تغییرات، سبک و آزاد خواهم بود؛ در کنار پایه او، حتی در مواجهه با سنگینیها و چالشها احساس سبکی میکنم.
هوش مصنوعی: به بالای او ننگری که آسمان زیر او نیست، کیوان (سیاره زحل) نیز زیر او قرار نمیگیرد.
هوش مصنوعی: در او هیچ آسیب و خطر از سوی تقدیر وجود ندارد و هیچ پری با تمام تواناییهایش نمیتواند به او آسیبی برساند.
هوش مصنوعی: در میان او هیچ شیطان و موجود بدی نمیتواند نفوذ کند و بادهای تند نیز نمیتوانند بر او بوزند.
هوش مصنوعی: به استحکام و قدرت مردی که از آداب و فرهنگ بیبهره است، شبیه است به تیرگی و سیاهی دل مردی که ایمان ندارد.
هوش مصنوعی: میتوانی به او به گونهای بنگری که همچون نگریستن از زمین به آسمان است.
هوش مصنوعی: اگر بر بلندیهای او قرار گیرد، نادان به مانند ستارهای میدرخشد و این درخشش در زیر او، زشتی نادانی را پنهان میکند.
هوش مصنوعی: او به هزار کاخ و عمارتهای بلند و زیبا دست یافته است؛ به طوری که هر یک از این کاخها و بناها به تنهایی شگفتانگیز و بزرگ هستند.
هوش مصنوعی: به هنگام مواجهه با دشواریها، به یاد داشته باش که روح بزرگ و ارادهی قوی همچون خورشید در آسمان، بر مشکلات فائق میآید و فراتر از آنها خواهد رفت.
هوش مصنوعی: در این بیت به شخصیتی اشاره شده که در زمان و زمین سلطنت میکند و به عنوان حاکم بر زمین و زمان شناخته میشود. او نماد قدرت و افتخار است و به نوعی نمایانگر اقتدار و تسلط بر وقایع و انسانها در آن دوران به شمار میآید.
هوش مصنوعی: انسانی که اندیشه و احساساتش را پاک کرده، با دلی باز و دست رست، به زندگی و دیگران نیکی میکند و از قید و بندها رهاست.
هوش مصنوعی: دشمن او همچون ماه شب چهارده درخشان و با اقتدار بود، و تیرهای لشگر او همچون مقدر و سرنوشت، هدف را نشانه میرفتند.
هوش مصنوعی: به خاطر پرورش او، آسمان به زیبایی و ناز و لطافت رسیده و به خاطر خلق او، خداوند به افتخار و بزرگی نائل آمده است.
هوش مصنوعی: سرنوشت نمیتواند با شمشیر او خلق شود و همچنین تیر مرگ نمیتواند با دندان او به وجود آید.
هوش مصنوعی: تیغ او در هر جا که آشوبی باشد، آرامش میآورد و دست او باعث آبادانی هر جایی میشود که ویران شده است.
هوش مصنوعی: اگر اراده و تصمیم او در زندگیات تاثیرگذار بود، جهانی آباد و شاداب برایش میساختی و آسمانی پر از خوشبختی برایش فراهم میکردی.
هوش مصنوعی: دریافت هدیه و قرار دادن دو دست بر او سخت است، اما گشودن دنیایی جدید و بخشیدن ارزشها به او آسان میباشد.
هوش مصنوعی: همه زائران با لباسهای زیبا و مجلل به زیارت میروند و شاعران هم از گنجینه سخنان زیبا و ارزنده بهرهمند میشوند.
هوش مصنوعی: نوک تیرش به مانند عقل و خرد، به هدف مینشیند و شمشیرش به مانند روح، در دل دشمن نفوذ میکند.
هوش مصنوعی: آیا آسمان در ستایش تو زبان باز کرده و برای تو روزگار چنان بسته است که هیچ چیز جز خدمت به تو وجود ندارد؟
هوش مصنوعی: تو از همه دستورات بالاتری و بر تمام احکام تسلط داری.
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش و اراده تو، دنیا و مشکلاتش در برابر هدفهایت کوچک و ناچیز به نظر میرسند. همچنین، سرنوشت و خوشبختیات در مقایسه با سن و سالت به شکلی نو و جوان جلوه میکند.
هوش مصنوعی: شادی و خوشحالی در زندگی همیشه به خاطر توجه و محبت مردم به ماست، و همچنین غم و اندوه از بیتوجهی یا ناهماهنگی با آنها ناشی میشود.
هوش مصنوعی: دوستان و حامیان تو، افرادی پاک و درستکار هستند، در حالی که دشمنان و مخالفانت، افرادی ناخالص و ناپاک به شمار میروند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
توانگری و بزرگی و کام دل بجهان
نکرد حاصل کس جز بخدمت سلطان
یمین دولت کایام ازو شود میمون
امین ملت کایمان ازو شود تابان
همه عنایت یزدان بجمله بهرۀ اوست
[...]
بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان
نیابد ایچکسی جز بمدحت سلطان
یمین دولت ابوالقاسم آفتاب ملکوک
امین ملت محمود پادشاه جهان
خدایگانی کاندر جهان بدین و بداد
[...]
بهار تازه ز سر تازه کرد لاله ستان
برنگ لاله می از یار لاله روی ستان
جهان جوان شد و ما همچنو جوانانیم
می جوان بجوان ده درین بهار جوان
بشادکامی امروز داد خویش بده
[...]
اگر نجست زمانه بلای خلق جهان
چرا ز خلق جهان روی او بکرد نهان
اگر نخواست دلم زار و مستمند چنین
چرا نگاشت رخش خوب و دلفریب چنان
اگر نگشت دل من تنور آتش عشق
[...]
شب دراز و ره دور و غربت و احزان
چگونه ماند تن یا چگونه ماند جان
بسان مردم بی هوش گشته زار و نزار
دلم ز درد غریبی تن از غم بهتان
مرا دو دیده به سیر ستارگان مانده
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.