گنجور

 
قصاب کاشانی

در ره عشق اگر پیرو دردی مردی

طالب خون دل و چهره زردی مردی

یاد گیر از کره باد جهان پیمایی

در پریشانی اگر بادیه گردی مردی

چون کشیده‌ست صف لشکر غم چار طرف

تو اگر در صف این معرکه فردی مردی

کعبتین و دوشش اندر کف نامردان است

چون تو بی نقش در این تخته نردی مردی

کف بی‌مغز سراپرده به ساحل زد و رفت

تو چو سیلاب اگر بحر نوردی مردی

خاکساری دهدت جای به چشم مردم

تو در این راه زمین گیر چو گردی مردی

سخن این است که گر در ره جانان قصاب

ترک سر گفتی و انکار نکردی مردی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode