گنجور

 
قصاب کاشانی

با صبر ساختم به وفا می‌برم پناه

مردم ز درد او به دوا می‌برم پناه

شاید که خضر ره بنماید به من رهی

گم گشته‌ام به راهنما می‌برم پناه

شد چار موجه کشتیم از دست سعی تو

ای ناخدا برو به خدا می‌برم پناه

عاقل نیم که صبر به فریاد من رسد

دیوانه‌ام به دار شفا می‌برم پناه

غیر از رضا به تیر قضا هیچ چاره نیست

گشتم رضا به تیر قضا می‌برم پناه

یابم مگر شگفتی‌ای از دم مسیح

چون غنچه درهمم به صبا می‌برم پناه

دارم چو کاه پشت به دیوار کوی دوست

از ضعف تن به کاهربا می‌برم پناه

قصاب از جفای سپهر آمدم به تنگ

بر درگه امام رضا می‌برم پناه