گنجور

 
قصاب کاشانی

حسن تو از نور است و جان، نیمی از این نیمی از آن

وز شیر و شکّر آن دهان، نیمی از این نیمی از آن

آب نبات و انگبین بسیار جمع آمد که شد

لعل تو ای شیرین زبان نیمی از این نیمی از آن

رو داد چندین گفتگو با مشگ و عنبر تا از آن

خال رخت آمد عیان نیمی از این نیمی از آن

گویا قد سرو تو را با جان و دل در این چمن

پیوند کرده باغبان نیمی از این نیمی از آن

در گلشن خوبی شده از لاله و گل عارضت

ای دل نواز عاشقان نیمی از این نیمی از آن

آشوب این نه آسمان یا شورش کون و مکان

شد پیچ و تاب آن میان نیمی از این نیمی از آن

در چشم مستت هر یکی دارند نیمی از دلم

آسان گرفتن کی توان نیمی از این نیمی از آن

زد از جمال لاله‌گون وز چشم مست پرفسون

قصاب را آتش به جان نیمی از این نیمی از آن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode