نه همچون خال بر کنج لبش جا میتوان کردن
نه از لعل لبش قطع تمنا میتوان کردن
کجا بند نقاب از روی او وا میتوان کردن
نه ابرویش به یک انگشت پیدا میتوان کردن
مگر بوی نسیم زلف یاری بشکفد دل را
وگرنه کی ز ناخن غنچه را وا میتوان کردن
مشو ای شمع مشتاقان زمانی از نظر غائب
دمی چون مردمک بر چشم ما جا میتوان کردن
زدی چون تیر سیر وحشت در خون طپیدن کن
که صید نیمبسمل را تماشا میتوان کردن
به خطّ پشت لب خطّ بناگوشش سخن دارد
گمانش آنکه با یاقوت دعوا میتوان کردن
توان گفتن سخن قصاب چند از لعل نوشینش
کجا شیرین دهان از حرف حلوا میتوان کردن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خط پاکی ز سیلاب فنا دارد وجود ما
چه از ما میتوان بردن، چه با ما میتوان کردن؟
شبی ای شمع در آغوش ما جا می توان کردن
چو گل در گلشن ما سینه را وا می توان کردن
چرا یک ره نظر بر عالم ای نوخط نمی سازی
بهار آمد گلستان را تماشا می توان کردن
دکان واکرده در بازار محتاج خریداریم
[...]
به آن سرو سهیقد یاد صهبا میتوان کردن
به آن پیمانشکن عیش دو بالا میتوان کردن
صفای سینهٔ عشاق را منکر که میگردد
بر این کاغذ، محبتنامه انشا میتوان کردن
اگرچه بوسه زان لب آرزو کردن خطا باشد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.