گنجور

 
قصاب کاشانی

شدم تسلیم درکوی تو منزل را تماشا کن

به خاک و خون نشستم تا کمر گل را تماشا کن

ز تن دوری نمود از یک تبسّم سیر کن جان را

ز خود رفت از نگاهی طاقت دل را تماشا کن

کنارم باز سبز از دانه اشک ندامت شد

بیا بر چشم من بنشین و حاصل را تماشا کن

بر داغ جنون پیدا است پنهان سوخت باید دل

در این دیوانگی‌ها عقل کامل را تماشا کن

ز دل هرگز نمی‌گردد خطا یک تیر مژگانش

شکار اندازی صیاد قابل را تماشا کن

عجایب وحشتی قصاب در خون جگر دارم

تپیدن‌های مرغ نیم‌بسمل را تماشا کن