گنجور

 
قصاب کاشانی

سوختم مهر یار را نازم

گرمی آن نگار را نازم

خار راهش ز گریه‌ام شد سبز

فیض این نوبهار را نازم

تا قیامت کشیده وعده وصل

طاقت انتظار را نازم

بردن نرد عشق جان‌بازی است

دو شش این قمار را نازم

غم آفاق را به من دادند

رتبه و اعتبار را نازم

کشتی‌ام شد ز دیده طوفانی

دیده اشکبار را نازم

کرده ما را ز خود پریشان‌تر

سر زلف نگار را نازم

سنگ زیرین آسیا شده‌ام

گردش روزگار را نازم

ز پدر دارم ارث صحرا را

خانه بی‌حصار را نازم

خون دل شد حواله قصاب

تا به حشر این قرار را نازم