گنجور

 
قصاب کاشانی

گوییا خط عارض آن دل‌ربا را کرده حفظ

طوطی این آیینه گیتی‌نما را کرده حفظ

جز خضر، عمر ابد دیگر نصیب کس نشد

خط او سرچشمه آب بقا را کرده حفظ

زعفرانی ساخت در عشق تو ما را ضعف تن

کاه ما از جذبه رنگ کهربا را کرده حفظ

کاروان شب گذشت از دل فغانی برنخاست

پنبه غفلت به گوش ما صدا را کرده حفظ

خسته عشقیم و درد ما است محتاج وفا

از ره شوخی طبیب ما دوا را کرده حفظ

ناله بی‌تابی دل در فلک پیچیده است

شورش دیوانه‌ام دارالشفا را کرده حفظ

با رضای دل گزیدم خاک درگاه رضا

آنکه قصاب از گزند دهر ما را کرده حفظ