گنجور

 
قصاب کاشانی

دل به دهر حیله‌گر دادم غلط کردم غلط

رفت ذوق هستی از یادم غلط کردم غلط

خرمن عمری که جمع آورده بودم سال‌ها

داد دهر سفله بربادم غلط کردم غلط

ز آرزوی کوی شیرین کوه عصیان روزگار

بست بر گردن چو فرهادم غلط کردم غلط

یادگار از من به غیر از معصیت چیزی نماند

نفس کافر بود استادم غلط کردم غلط

در چمن عمری ندانستم که اصل جلوه چیست

من همان در فکر شمشادم غلط کردم غلط

کاری از من برنیامد تا به کار آید مرا

بود چون در دل غمت شادم غلط کردم غلط

با هزاران ماجرا دارد همان طول امل

زین جهان قصاب دل‌شادم غلط کردم غلط