گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قصاب کاشانی

پس از دیدار قاصد چون فتادم دیده بر کاغذ

شد افشان بس که اشک حسرتم پاشیده بر کاغذ

ز تنگی‌های جا دارد درون سینه از شوقش

نفس را بر دلم چون رشته پیچیده بر کاغذ

کند تا در جواب نامه‌اش حرف وفا پیدا

تهی شد از نگه بس دیده‌ام گردیده بر کاغذ

کبوتر را به پر چسبیده مکتوبش ز شیرینی

ز شوخی بس لبش بر حال من خندیده بر کاغذ

ز شرح نامه‌ام حرف محبت در میان گم شد

نگاه آن دل‌ربا می‌کرد تا دزدیده بر کاغذ

ز شوقش قاصد آتش هر قدم در زیر پا دارد

تو پنداری سپند از خال او پاشیده بر کاغذ

نباشد دور اگر چون برگ گل از یکدگر پاشد

به رنگ غنچه از بس نام او بالیده بر کاغذ

جواب نامهٔ آن شوخ را قصاب خونین دل

حنایی کرده از بس روی خود مالیده بر کاغذ