گنجور

 
قصاب کاشانی

وصالت بی‌کسان را جمله کس باشد اگر باشد

دو عالم را غمت فریادرس باشد اگر باشد

وصال دوست گر داری طمع، قطع تعلّق کن

خلاف نفس سرکش از هوس باشد اگر باشد

ز شوقت با دل صد چاک همراز فغان من

در این وادی همین بانگ جرس باشد اگر باشد

دل غم‌دیده را از نقد وصلت در جدایی‌ها

مگر روزی به داغی دسترس باشد اگر باشد

در این دریا مدام از طالع وارون حباب آسا

مرا در دل مراد یک نفس باشد اگر باشد

به دل در روز اول داغ جانان می‌شود پیدا

در این گلزار از این گلشن هوس باشد اگر باشد

نه راحت زآشیان دیدم نه در پرواز آسایش

همین آرام در کنج قفس باشد اگر باشد

در این لب‌تشنگی قصاب زار نیم بسمل را

دم آبی ز شمشیر تو بس باشد اگر باشد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode