گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قصاب کاشانی

خوبان چو خنده بر من بی‌تاب کرده‌اند

دردم دوا به شربت عنّاب کرده‌اند

در زیر ابرویت صف مژگان ز راه کفر

برگشته‌اند و روی به محراب کرده‌اند

فارغ نشین که آن مژه‌های بهانه‌جو

خون خورده‌اند تا دل ما آب کرده‌اند

خاکستری که مانده ز پروانه‌های شمع

روشن‌دلان بزم تو سیماب کرده‌اند

آسودگان سایه شمشیر ناز تو

از سر کشیده دست و دمی خواب کرده‌اند

گاهی شناوران امید وصال تو

بیرون سری ز روزن گرداب کرده‌اند

دیوانه‌ها که دل به هوای تو بسته‌اند

بنیاد خانه در ره سیلاب کرده‌اند

یا رب به داغ و درد جدایی شوند اسیر

آنان که منع خاطر قصاب کرده‌اند