گنجور

 
قاسم انوار

همه لذت، همه شهوت، همگی رد شده ای

پیش ازین نیک بدی، خواجه، ولی بد شده ای

چه فتادت که درین چاه بلا افتادی؟

آدمی زاده ای، اما بصفت دد شده ای

پیش ازین ساده و صافی بدی، اکنون شیخی

که بدین رقعه خیالات مشعبد شده ای

غالبا گر صفت عشق ترا همراهست

همه بر زر زده ای، جمله مزرد شده ای

پیش ازین شربت شیرین مهنا بودی

این زمان تیغ جگر سوز مهند شده ای

هیچ شک نیست که ناگه بوصالش برسی

چون تو از هر دو جهان پاک و مجرد شده ای

قاسمی، عشق طلب از حق و سرمستان باش

چونکه در قاعده عشق مسرمد شده ای