چشمم از ابر اشکبارترست
از عرق جبهه بهارترست
گریه کرد از فریب و زارم کشت
نگه از تیغ آبدارترست
می برانگیزدش به کشتن من
دشمن از دوست غمگسارترست
دی مگر مست بوده ای کامروز
شکرم از شکوه ناگوارترست
ای که خوی تو همچو روی تو نیست
دیده از دل امیدوارترست
نو به دولت رسیده را نگرید
خطش از زلف مشکبارترست
طفلی و پر دلیر می شکنی
آه عهدی که استوارترست
همه عجز و نیاز می خواهند
زارتر هر که حق گزارترست
خسته از راه دور می آیم
پا ز تن پاره ای فگارترست
شکوه از خوی دوست نتوان کرد
باده تند سازگارترست
میرسد گر به خویشتن نازد
غالب از خویش خاکسارترست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.