دگر نگاه ترا مست ناز میخواهم
حساب فتنه ز ایام باز میخواهم
وفا خوش است اگر داغ همفنی بود
زبانههای سمندرگداز میخواهم
گذشتم از گله در وصل فرصتم بادا
زبان کوته و دست دراز میخواهم
گرفته خاطر از اسباب و سرخوشی باقیست
ترانهای که نگنجد به ساز میخواهم
دویی نمانده و من شکوه سنجم اینت شگفت
میانه تو و خویش امتیاز میخواهم
برون میا که هم از منظر کناره بام
نظارهای ز در نیم باز میخواهم
چو نیست گوش حریفان سزای آویزه
همان نسفته گهرهای راز میخواهم
زمانه خاک مرا در نظر نمیآرد
ز نقش پای تواَش سرفراز میخواهم
همین بس است که میرم ز رشک خواهش غیر
ز عرض ناز ترا بینیاز میخواهم
وکیل غالب خونین دلم سفارش نیست
به شکوه تو زبان را مجاز میخواهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.