گنجور

 
غالب دهلوی

بر دل نفس غمم سرآور

چون ناله مرا زمن برآور

یا پایه آرزو بیفزای

یا خواهش ما ز در درآور

عمری ز هلاک تلخ تر رفت

مرگی ز حیات خوشتر آور

دردی به شکست ما برانگیز

نی نی علیی به خیبر آور

بی کاری ما گدازش ماست

زخمی به تراوش اندر آور

وانگاه ز ما به عرصه حشر

چسبیده تنی به بستر آور

ور زان که به هیچ می نیرزیم

ما را بربای و دیگر آور

رنگین چمنی ز شعله آرای

ابراهیمی ز آذر آور

آثار سهیل از یمن جوی

خورشید ز طرف خاور آور

لبهای به شکر درفشان را

دلهای به غم توانگر آور

جانهای به راحت آشنا را

طوبی بنشان و کوثر آور

ای ساخته غالب از نظیری

ها قطره ربای گوهر آور