نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی
چه شود کز دلم امروز گره بگشایی
ور تو آیی نشود چارهٔ تنهایی من
که من از خویش روم چون تو ز در بازآیی
کاش از مادر آن ترک بپرسند که تو
گر نیی از پریان از چه پری میزایی
شاه بایدکه خراج شکر از وی گیرد
که دکان بسته ز شرم لب او حلوایی
تو بهل غالیه بر موی تو خود را ساید
تو به مو غالیه اینقدر چرا میسایی
چه خلافست ندانم که میان من و تست
کانچه بر مهر فزایم تو به جور افزایی
بعد ازین در صفت حسن تو خاموش شوم
زانکه در وصف تو گشتم خجل ازگویایی
درفشانی تو قاآنیم از دست ببرد
آدمی در نفشاند تو مگر دریایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساس تنهایی و فقدان عشق میگوید. او ابراز میکند که دلش برای حضور محبوبش تنگ شده و نمیداند چگونه با این تنهایی کنار بیاید. شاعر به محبوبش میگوید که حتی اگر برگردد، تنهایی او همچنان ادامه دارد، زیرا خود را بدون او گم میکند. او به زیبایی محبوب و تاثیری که بر او دارد اشاره میکند و از حسرت برای زیباییهای او سخن میگوید. شاعر در نهایت از توصیف عشق و زیبایی محبوب خجالت میکشد و ترجیح میدهد سکوت کند، زیرا نمیتواند حق مطلب را ادا کند.
هوش مصنوعی: دیروز نیامدی و دلم بخاطر تنهایی خسته و دلگیر شد. چه کار میتوانم بکنم که امروز از دل من پرغصه کم شود؟
هوش مصنوعی: اگر تو بیایی، هیچ راهی برای برطرف کردن تنهایی من وجود ندارد، چرا که وقتی تو از در برمیگردی، من از خودم دور میشوم.
هوش مصنوعی: ای کاش از مادر آن دختر زیبا بپرسند که اگر تو از پریها نیستی، پس چگونه اینقدر زیبا و لطیفی؟
هوش مصنوعی: شاه باید از او مالیات شکر بگیرد، زیرا به خاطر شرم لب او، دکانش بسته شده و هیچ شیرینی نمیتواند بفروشد.
هوش مصنوعی: تو زلف و موی خود را خیلی زیبا و جذاب میدانی و به آن مینازی، اما چرا خود را اینقدر به زیبایی موهایت محدود میکنی و خودت را به آن وابسته میکنی؟
هوش مصنوعی: خیلی نادرست است که ندانم میان من و تو چه چیزهایی وجود دارد؛ زیرا هرچه من بر عشق و محبت میافزایم، تو با ظلم و بیعدالتی بر آن میافزایی.
هوش مصنوعی: از این پس در مورد زیبایی تو سکوت میکنم، چون از بیان ویژگیهای تو شرمنده شدم.
هوش مصنوعی: تو به قدری عظیم و باارزش هستی که اگر انسانها سعی کنند خود را در برابر تو نشان دهند، باز هم در برابر بزرگیات کوچک و ناتوان خواهند بود، مگر اینکه همچون دریایی عمیق و وسیع باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
[...]
بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی
کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی
چون تو خواهی که شکرخایی غلط اندازی
ز پی خشم رهی ساعد و کف میخایی
صنما مغلطه بگذار و مگو تا فردا
[...]
تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
[...]
اثر لطف خدایی که چنین زیبایی
تا تو منظور منی شاکرم از بینایی
نیست ما را شب وصل تو میسر زیرا
که شب تیره شود روز چو رخ بنمایی
چون خیال تو ز پیشم نفسی خالی نیست
[...]
محرمی کو که پیامی برد از من جایی
خدمتی رفع کند پیش جهان آرایی
عجبی ، نادرهیی ، طُرفه کشی ، چالاکی
شکرینی ، نمکینی ، صنمی ، زیبایی
امشب ای پیکِ صبا گر قدمی رنجه کنی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.