گنجور

 
جامی

از صومعه آن به که به میخانه بری پی

جاوید نهی پشت فراغت به خم می

پوشیده قدح نوشی و هرگز نخروشی

کز کی بود آیین قدحنوشی و تاکی

اینجا نبود ازکی و تا کی قدح آشام

چندان که شود اول و آخر ز میان طی

یک لحظه فروداشت کن ای مطرب مجلس

کز دایره ام برد برون زمزمه نی

هر نغمه ات از نی که رود سوی عدم باز

بیم است که جانم برود در عقب وی

از چله کجا گرم شودصوفی خود بین

چون چله وی سردتر است از چله دی

گر زنده دلی رو به در میکده جامی

چون بهر صبوحی شنوی نعره یا حی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode