گنجور

 
ظهیر فاریابی

خدایگان صدور زمانه صدرالدّین

تویی که طلعت تو نوردیده خردست

از آن به رقص درآید فلک در گوشش

صریر کلک تو همچون نوای باربدست

به حضرت تو که پیوسته نیک باد تو را

نموده ام دو سه نوبت که حال من چه بد ست

ز عیش تیره همی کردم این همه فریاد

نه زانک کسوت من اطلس است یا نمدست

مرا اگر چه تو تشریف خاص فرمودی

هنوز موجب فریاد برقرار خودست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode