بیا ساقی آن جوهر صاف و پاک
که جمشید برد آرزویش بخاک
بمن ده که جمشیدیم آرزوست
نه با ملک جمشیدیم من به اوست
بیا ساقی آن ساغر سینه سوز
که می سوزد از شوق آن جم هنوز
بمن ده که آتش بهستی زنم
در دین آتش پرستی زنم
بیا ساقی آن راح ریحان شمیم
که کیفیت اوست خلق کریم
بمن ده دلم را گره بر گشای
برویم در راز دیگر گشای
ازین بیش فکر دل ریش کن
بجام سیوم نشأه ام بیش کن
که نطق از سیوم نشأه گویا کنم
رموز دگر بر تو افشا کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.