بیا ساقی آن جوهر بی بدل
که در نشاه اوست فیض ازل
بمن ده که فیضی رساند مرا
دهد ذوقی از من ستاند مرا
بیا ساقی آن ساغر پر شراب
نگین مرصع بیاقوت ناب
بمن ده که من هم بآن لعل تر
مرصع کنم چهره همچو زر
بیا ساقی آن مایه عز و جاه
که درویش را می کند پادشاه
بده تا ندانم من بی نوا
که فرق از گدا چیست تا پادشاه
چو ذوقی رساندی ز می بر دلم
بجام ششم گرم کن محفلم
که ذوق از ششم نشأه گیرد کمال
دلیری کند دل باظهار حال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.