دل ز من مستان نمی خواهم که غم باشد ترا
با وجود لطف یار دل ستم باشد ترا
کیست یوسف تا ترا مانند باشد در جمال
او مگر از جمله خیل و حشم باشد ترا
نیست طبع نازکت را تاب شرح درد دل
کی کنم کاری کزان بیم الم باشد ترا
بیش ازین مپسند در دام بلا زارم بکش
گر نباشد عاشق زاری چه کم باشد ترا
چون حباب می فلک تا چشم بر هم می زنی
می زند بر هم گر استقبال جم باشد ترا
ترک عالم کن که در عالم نمی ارزد بغم
گر هزاران گنج بر بالای هم باشد ترا
پا منه از حد خود بیرون که هر جا پا نهی
از ره رفعت فلک خاک قدم باشد ترا
با فغان و ناله آزردی فضولی خلق را
جا همان به بر سر کوی عدم باشد ترا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.