گنجور

 
فضولی

طعنه اغیار بهر یار می باید کشید

یار باید طعنه اغیار می باید کشید

هیچ یاری بی جفای طعنه اغیار نیست

بهر یک گل محنت صد خار می باید کشید

هیج مقصودی میسر نیست بی آزار دل

بهر هر مقصود صد آزار می باید کشید

تا بدست آرد مسافر از منافع اندکی

در سفرها محنت بسیار می باید کشید

دیدن آغیار با یارست نوعی از بلا

عاشقان را این بلد ناچار می باید کشید

ترک کار عاشقی باید گرفتن بعد ازین

چند سرگردانی این کار می باید کشید

گر میسر هم شود عشاق را دیدار یار

انتظار وعده دیدار می باید کشید

محنت عالم فضولی کرد ما را تنگدل

پا ازین ویرانه خونخوار می باید کشید