بخت بد بیاختیار از کوی یارم میبرد
بیقرارم میکند بیاختیارم میبرد
چون نگریم در طریق عشق ترک اعتبار
در میان پاکبازان اعتبارم میبرد
التفاتی نیست بر حالم ز اهل این دیار
وه که این بیالتفاتی زین دیارم میبرد
تا چه بد کردم درین کشور که بهر کام دل
آنکه با صد عزتم آورد خوارم میبرد
وه چه حالست این که دور دون بدین محنتسرا
شادمان میآورد هربار زارم میبرد
بر سر آن کوی تا یابم به کام دل قرار
چرخ خاکم کرده بود اکنون غبارم میبرد
من فضولی نیستم سرگشته عالم به خود
اینچنین بیخود به هرسو روزگارم میبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.