هر مرغ کز آن گلبن نو باخبرستی
هر نغمه که سر کرد بسی با اثر ستی
شادیم ز فرخندگی بخت که ما را
فرخنده نگاری است که فرخ سیرستی
ما خسته نشینیم و تو در چشمهٔ نوشی
ما کشته زهریم و تو تنگ شکرستی
از الفت ما گر به گریزی عجبی نیست
ما تیره نهادیم و تو روشن قمرستی
آخر جگرم در هوس لعل تو خون شد
فریاد که سرمایهٔ خون جگرستی
شوری که فکندی به سرم زان لب شیرین
پیداست از این چشمه که در چشم ترستی
شاید اگر از عشق رخت شهرهٔ شهرم
زیرا که در آفاق به خوبی سمرستی
نتوان نظرت کرد به امنیت خاطر
کز چشم سیه فتنهٔ صاحب نظرستی
تا دیدهات آن زلف بناگوش ندیدهست
آسوده دل از گریهٔ شام و سحر ستی
افسوس که آن سرو خرامنده فروغی
عمری است گران مایه ولی در گذرستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر درباره عشق و دلتنگی خود سخن میگوید. او به زیبایی و شادابی معشوقهاش اشاره میکند و از شادی ناشی از داشتن او ابراز خرسندی میکند. در عین حال، از درد و رنجی که به خاطر فاصله و جدایی از او میکشد، صحبت میکند. شاعر به تضادهای احساساتش اشاره دارد؛ در حالی که معشوق او شاداب و خوشحال است، او در اندوه و غم غرق شده است. او به زیباییهای معشوق و تاثیر عمیق او بر زندگیاش اشاره میکند و در نهایت، حسرت گذر زمان و از دست رفتن زیباییها را نیز بیان میکند.
هوش مصنوعی: هر پرندهای که از آن باغ زیبای نو آگاهی دارد، هر صدایی که سر دهد، تأثیر زیادی خواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: ما از خوششانسی خود شاد هستیم زیرا چهرهای زیبا و خوشاقبال در کنار ما قرار دارد.
هوش مصنوعی: ما خسته و ناامید هستیم، در حالی که تو در شادی و خوشی به سر میبری. در عین حال، ما به خاطر زهر زندگیمان ضربه خوردهایم، ولی تو در لذت شیرینیها غرقی.
هوش مصنوعی: اگر از محبت ما دوری میکنی، جای تعجبی ندارد؛ چون ما خود را تیره و تو را مانند ماه روشن میبینیم.
هوش مصنوعی: در انتها، دل من به شدت آرزوی لعل تو را دارد و به حالتی از درد و اندوه دچار شده است. باید فریاد زد که تو خود مایه و محور این درد و رنج من هستی.
هوش مصنوعی: شوری که از لب شیرین تو به دل من نشسته، از این چشمه در چشمانم پیداست.
هوش مصنوعی: شاید اگر به خاطر عشق، معروف و مشهور شهرم، چون در دور و برم به زیبایی سمرقند نباشد.
هوش مصنوعی: نمیتوانم به راحتی به تو نگاه کنم و احساس آرامش کنم، زیرا چشمان تیره و عمیق تو مانند فتنهای است که از دیدن آن ترس دارم.
هوش مصنوعی: چشمهایت آن زلفی را که بر دوش آویختهای، نمیشناسند و دل من از گریه در صبح و شب آرام است.
هوش مصنوعی: متأسفانه، آن درخت زیبا و بلند که به زیبایی راه میرود، دارای نور و ارزش زیادی است، اما تن به گذر زمان میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون دو رخ او گر قمرستی بفلک بر
خرشید یکی ذرّه ز نور قمرستی
چون دو لب او گر شکرستی بجهان در
صد بدرۀ زر قیمت یک من شکرستی
گر چون تو به ترکستان ای بت پسرستی
هر روز به ترکستان عید دگرستی
ور در خُتن وکاشغرستی چو تو یک بت
محراب همه کس ختن و کاشغرستی
چون دو رخ تو گر قمرستی به فلک بر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.