پرده برانداختی، چهره برافروختی
میکده را ساختی، صومعه را سوختی
من صفتی جز وفا هیچ نیاموختم
تو روشی جز جفا هیچ نیاموختی
بر سر اهل وفا سایه نینداختی
غیر متاع جفا مایه نیندوختی
تا دل من در غمت جامهٔ جان چاک زد
چشم امید مرا از دو جهان دوختی
ای دم باد صبا خواجه ما را بگو
بندهٔ خود را به هیچ بهر چه بفروختی
با تو فروغی مگر دم زده از درد خویش
کز سخن ناخوشش سختتر افروختی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و ناامیدی عاشقانه میپردازد. شاعر از رابطهای صحبت میکند که در آن وفا و صداقت وجود ندارد. او به وجود رفتارهای جفاکارانه معشوق اشاره میکند و خود را به عنوان فردی وفادار معرفی میکند. شاعر از دلشکستگی و غم ناشی از این بیوفایی صحبت میکند و همچنین به سرنوشتش که در دستان معشوق قرار دارد، اشاره میکند. در نهایت، او از باد صبا میخواهد پیغامش را به معشوق برساند، در حالی که خود را در شرایطی ناراحتکننده میبیند.
هوش مصنوعی: تو با برداشتن پردهها، چهرهات را نمایان کردی و میکده را بنا کردی و در عوض، صومعه را به آتش کشیدی.
هوش مصنوعی: من هیچ ویژگی جز وفا را نیاموختم و تو هم هیچ راهی جز جفا را نیاموختی.
هوش مصنوعی: تو بر سر کسانی که وفادار هستند، هیچ سایهای نیفکندهای و جز آسیب و زیان، چیزی برای آنها فراهم نکردهای.
هوش مصنوعی: در حالی که دل من به خاطر غم تو به درد آمده و غمگین است، تو چشمانم را به امیدی از هر دو جهان پر کردی.
هوش مصنوعی: ای نسیم صبحگاهی، سلام به آقایی که داریم. به او بگو که چرا بندهاش را به هیچ قیمتی فروختی؟
هوش مصنوعی: حضور تو روشنایی خاصی به من داده است، گویی از دردهایم سخن میگویم و این دردها با کلمات ناپسند تو آتش بیشتری را در من شعلهور کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.