گنجور

 
فروغی بسطامی

در خلوتی که ره نیست پیغمبر صبا را

آن‌جا که می‌رساند پیغامهای ما را

گوشی که هیچ نشنید فریاد پادشاهان

خواهد کجا شنیدن داد دل گدا را

در پیش ماه‌رویان سر خط بندگی ده

کاین جا کسی نخوانده‌ست فرمان پادشا را

تا ترک جان نگفتم، آسوده دل نخفتم

تا سیر خود نکردم نشناختم خدا را

بالای خوش‌خرامی آمد به قصد جانم

یا رب که برمگردان از جانم این بلا را

ساقی سبو کشان را می خرمی نیفزود

برجام می بیفزا لعل طرب فزا را

دست فلک ز کارم وقتی گره گشاید

کز یکدیگر گشایی زلف گره گشا را

در قیمت دهانت نقد روان سپردم

یعنی به هیچ دادم جان گران‌بها را

تا دامن قیامت، از سرو ناله خیزد

گر در چمن چمانی آن قامت رسا را

خورشید اگر ندیدی در زیر چتر مشکین

بر عارضت نظر کن گیسوی مشک‌سا را

جایی نشاندی آخر بیگانه را به مجلس

کز بهر آشنایان خالی نساخت جا را

گر وصف شه نبودی مقصود من، فروغی

ایزد به من ندادی طبع غزل‌سرا را

شاه سریر تمکین شایسته ناصرالدین

کز فر پادشاهی فرمان دهد قضا را

شاها بسوی خصمت تیر دعا فکندم

از کردگار خواهم تاثیر این دعا را

 
 
 
مولانا

با آن که می‌رسانی، آن بادهٔ بقا را

بی تو نمی‌گوارد، این جام باده ما را

مطرب قدح رها کن، زین گونه ناله‌ها کن

جانا یکی بها کن، آن جنس بی‌بها را

آن عشق سلسلت را، وان آفت دلت را

[...]

سعدی

مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا

گر تو شکیب داری طاقت نمانْد ما را

باری به چشم احسان در حال ما نظر کن

کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را

سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت

[...]

همام تبریزی

با آن که برشکستی چون زلف خویش ما را

گفتن ادب نباشد پیمان‌شکن نگارا

هستند پادشاهان پیش درت گدایان

بنگر چه قدر باشد درویش بینوا را

از چشم من نهانی ای آب زندگانی

[...]

حکیم نزاری

دانی چه مصلحت را بل غاغ شد بخارا

تا این ستیزه گاران بی دل کنند مارا

زین قوم در خراسان الاّ بلا نخیزد

شکلی کنید و دفعی بنشستن بلا را

گفتم از آن جماعت یاری به چنگم آید

[...]

امیرخسرو دهلوی

آن شه به سوی میدان خوش می رود سوارا

یا رب، نگاه داری آن شهسوار ما را

غارت نمود زلفش بنیاد زهد و تقوی

تاراج کرد لعلش اسباب پادشا را

جولان کند سمندش چون سم او ببوسم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه