هر جان که بر لب آمد، واقف از آن دهان شد
هر سر که از میان رفت، آگاه از آن میان شد
هر دوستی که کردم تاثیر دشمنی داد
هر خون دل که خوردم از دیدهام روان شد
سنبل ز بوی زلفت بی صبر و بی سکون شد
نرگس به یاد چشمت رنجور و ناتوان شد
در وصف تار مویت یک مو بیان نکردم
با آن که در تکلم هر موی من زبان شد
از لعل پر فسونت گویا شدیم، آری
گر سامری تو باشی گوساله میتوان شد
پای طلب کشیدم از کعبه و کلیسا
روزی که سجدهگاهم آن خاک آستان شد
دیدی که زاهد شهر در کوی شاهد ما
دی لاف سلطنت زد، امروز پاسبان شد
در دور چشم ساقی بخت جوان کسی راست
کز فیض جام باقی پیرانهسر جوان شد
فرش طرب بگستر چون باد نوبهاری
فراش بوستان گشت نقاش گلستان شد
از دولت گدایی کردیم پادشاهی
هر کس که بندگی کرد آخر خدایگان شد
در گلشن محبت منعم ز ناله کم کن
خاموش کی نشیند مرغی که نغمهخوان شد
گفتی ز گریه یک دم فارغ نشین فروغی
برهم نمیتوان زد چشمی که خون فشان شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با مضامین عاطفی و فلسفی به بررسی عشق و دلبستگی پرداخته است. شاعر اشاره میکند که هر انسانی که نزدیک به مرگ است، از تجربههایش آگاه میشود. او همچنین بر روابط دوستی و دشمنی روشنی میاندازد و تأثیرات منفی دوستیها را بیان میکند. در ادامه، شاعر با استفاده از تصاویری زیبا از گلها و معشوق، از شوق و درد ناشی از عشق و جدایی سخن میگوید. او به تجارب خود در طلب عشق و رسیدن به خداوند اشاره کرده و به تضاد میان زاهدی و عشق و زیبایی اشاره میکند. در نهایت، شعر با ناله و اندوهی همراه است که نشاندهنده اشتیاق و حسرت عاطفی شاعر است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به آستانه مرگ نزدیک میشود، از حقیقتی باخبر میشود و هر فردی که از بین میرود، به واقعیتی پی میبرد که پیش از آن از آن بیخبر بود.
هوش مصنوعی: هر دوستی که برایم ایجاد شد، به نوعی به من آسیب رساند و هر دردی که کشیدم، از چشمانم اشک ریخت.
هوش مصنوعی: گل سنبل به خاطر عطر زلفت بیتاب و بیقراری کرده و نرگس به یاد چشمانت بیمار و ناتوان شده است.
هوش مصنوعی: من در توصیف تار مویت حتی یک کلمه نگفتم، با وجود اینکه هر تار موی من خودش سخن میگوید.
هوش مصنوعی: از زیبایی و جذابیت تو، ما نیز به حالت شگفتانگیزی در آمدهایم. اگر تو مانند سامری باشی، میتوانیم به هر شکل و حالتی درآییم، حتی مانند گوساله.
هوش مصنوعی: روزی که خواستهام را از کعبه و کلیسا طلب کردم، به جایی رسیدم که سجدهگاه من همان خاک آستان شد.
هوش مصنوعی: زاهد شهر که دیروز در مورد بزرگی و مقام خود صحبت میکرد و به داشتن سلطنت میبالید، امروز به عنوان نگهبان در کوی محبوب ما ایستاده است.
هوش مصنوعی: در اطراف چشم ساقی خوشبخت و جوان، کسی راست و درست ایستاده که به واسطهی نوشیدن جام باقی، در پیری به جوانی بازگشته است.
هوش مصنوعی: فرش شادی را بگسترانید، مانند نسیم بهاری که فضای باغ را پر از زندگی میکند و تصویر باغ را زیباتر میسازد.
هوش مصنوعی: ما از نعمت و لطف خداوند، از موقعیت پایین از چیزی خواستیم که به مقام بزرگ و عالی برسیم. هر کسی که خدمت و بندگی خدا را انجام داد، در نهایت به مقام والایی دست پیدا کرد.
هوش مصنوعی: در باغ عشق، باصدای نالهات مرا آزار نده، چرا که پرندهای که آوازش را آغاز کرده، هرگز نمیتواند خاموش بماند.
هوش مصنوعی: گفتی لحظهای از گریه رهایی پیدا کن؛ اما نمیتوان به چشمی که به شدت اشک ریخته، نگریست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مکتوب مقصد ما از بیکسی فغان شد
قاصد نشد میسر دل خون شد و روان شد
دل بیرخ تو هیهات با ناله رفت در خاک
واسوخت این سپندان چندانکه سرمهدان شد
کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.