گنجور

 
فروغی بسطامی

دوش زلف سیهت بنده‌نوازی‌ها کرد

دل دیوانه به زنجیر تو بازی‌ها کرد

آتش چهرهٔ تو مجمره‌سوزی‌ها داشت

عنبرین طرهٔ تو غالیه‌سازی‌ها کرد

لب پر شکر تو شهدفشانی‌ها داشت

چشم افسونگر تو سحر طرازی‌ها کرد

تا نسیم سحر از جعد بلندت دم زد

عمر کوتاهم از این قصه درازی‌ها کرد

تا فروغی دلش از شوق فروزان گردد

چین کاکل به سرت چتر فرازی‌ها کرد