تا سوی من آن چشم سیه را نگه افتاد
از یک نگهش دل به بلایی سیه افتاد
من بندهٔ آن خواجه که با مژدهٔ عفوش
هر بنده که بر خواست به فکر گنه افتاد
گردید امید دلم از ذوق فراموش
هرگه که مرا دیده به امیدگه افتاد
صد بار دل افتاد در آن چاه زنخدان
یک بار اگر یوسف کنعان به چه افتاد
از دست جفای تو شکایت نتوان کرد
مسکین چه کند کار چو با پادشه افتاد
دل از صف مژگان تو بیرون نبرد جان
مانند شکاری که بر جرگ سپه افتاد
در مرحلهٔ عشق تو ای سرو قباپوش
چندان بدویدیم که از سر کله افتاد
ز امید نگاهی که به حالش نفکندی
دردا که مریض تو به حال تبه افتاد
آنجا که فروغ مه من یافت فروغی
خورشید فروغی است که بر خاک ره افتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از غزلهای عاشقانه و غمانگیز است که در آن شاعر به توصیف احساسات عمیق خود نسبت به یک محبوب میپردازد. در ابتدا، با یک نگاه از محبوب، دل شاعر به درد و بلایی دچار میشود. او خود را بندهای میداند که با دیدن محبوب، به فکر گناهانش میافتد و امیدش را از دست میدهد. شاعر بارها دلش در چاه زلف محبوب افتاده و از جفای او شکایت نمیتواند کند. دلتنگی و شیدایی او به حدی است که به تشبیه شکاری اشاره میکند که در دام افتاده است. عشق به محبوب برای او مانند دویدن در دشواریهاست و در نهایت، او اشاره میکند که حتی امید به یک نگاه از محبوب نیز، او را به حال تباهی میکشاند. در آخر، او دل از محبوب نمیتواند بکند و به زیباییهایی که همچون خورشید بر خاک میافتند، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که آن چشم سیاه به سمت من نگاه کرد، تنها با یک نگاهش دل مرا در درد و اندوهی سیاه فرو برد.
هوش مصنوعی: من غلام آن آقایی هستم که با وعده بخشش خود، هر بندهای را که بخواهد به اشتباهاتش فکر کند، دلگرمی میدهد.
هوش مصنوعی: امید دلم از شادی و خوشی به شدت زیاد شده است، هر بار که مرا دیدهای، این امید و شوق در قلبم زنده میشود.
هوش مصنوعی: دل بارها در زیبایی و جذابیت صورت کسی غرق شده است، اما فقط یک بار است که یوسف کنعان به چاه افتاد.
هوش مصنوعی: از ظلم و بیعدالتی تو نمیتوان شکایت کرد. آدم بینوا چه کاری از دستش برمیآید وقتی که با قدرتمندترین شخص در افتاده باشد.
هوش مصنوعی: دل من هیچگاه از زیباییهای چشمان تو جدا نمیشود، مانند شکارچیای که ناگهان در دام گرفتار میشود.
هوش مصنوعی: در دنیای عشق تو، ای زیبای با شکوه، چنان به دنبال تو دویدیم که از پا افتادیم.
هوش مصنوعی: از آن امیدی که نگاهی به حالش نکردی، افسوس که حالا این بیمار به وضعیت خطرناکی افتاده است.
هوش مصنوعی: در جایی که نور و درخشندگی من دیده میشود، نوری از خورشید وجود دارد که بر زمین تابیده و بر خاک افتاده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر هندوی زلفت ز درازی به ره افتاد
زنگی بچهٔ خال تو بر جایگه افتاد
در آرزوی زلف چو زنجیر تو عقلم
دیوانگی آورد و به یک ره ز ره افتاد
چون باد بسی داشت سر زلف تو در سر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.