دوش به خواب دیدهام روی ندیدهٔ تو را
وز مژه آب دادهام باغ نچیدهٔ تو را
قطره خون تازهای از تو رسیده بر دلم
به که به دیده جا دهم تازه رسیدهٔ تو را
با دل چون کبوترم انس گرفته چشم تو
رام به خود نمودهام بازِ رمیدهٔ تو را
من که به گوش خویشتن از تو شنیدهام سخن
چون شنوم ز دیگران حرف شنیدهٔ تو را
تیر و کمان عشق را هر که ندیده، گو ببین
پشت خمیده مرا، قد کشیدهٔ تو را
قامتم از خمیدگی صورت چنگ شد ولی
چنگ نمیتوان زدن زلف خمیدهٔ تو را
شام نمیشود دگر صبح کسی که هر سحر
زان خم طره بنگرد صبح دمیدهٔ تو را
خسته طرهٔ تو را چاره نکرد لعل تو
مهره نداد خاصیت، مارگزیدهٔ تو را
ای که به عشق او زدی خنده به چاک سینهام
شکر خدا که دوختم جیب دریدهٔ تو را
دست مکش به موی او مات مشو به روی او
تا نکشد به خون دل دامن دیدهٔ تو را
باز فروغی از درت روی طلب کجا برد
زان که کسی نمیخرد هیچ خریدهٔ تو را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و زیبایی معشوق خود اشاره میکند. او از خوابهای خود گفت میکند که در آن معشوق را دیده و از احساسات عمیقش نسبت به او صحبت میکند. شاعر بیان میکند که دلش پر از عشق و longing برای معشوق است و نمیتواند از او غافل شود. او عشق را به تیر و کمان تشبیه میکند و میگوید که خمیدگی قامتش از عشق به معشوق است. در نهایت، او به زیباییهای معشوقش و تأثیر عمیق آن بر زندگیاش اشاره میکند و از دیگران میخواهد که قدرت عشق او را درک کنند. شاعر در طول شعر باید مبارزهای را با احساسات و وابستگیهای عاطفی خود تجربه کند.
دیشب درخواب چهرهی تورا دیدم که تاکنون ندیده ام و با اشک چشم هایم،چهرهٔ جوان وزیبای تورا ترکردم
هوش مصنوعی: یک قطره خون تازه از تو بر دلم نشسته است و من به جای آنکه این زیبا را در چشمانم بگذارم، دوست دارم در قلبم حسش کنم.
دلِ من، که مانند کبوتر است (کنایه از لطافت، ناآرامی و بیقراری)، با چشم تو انس گرفته، یعنی دیگر از آن نمیترسد، به آن خو کرده، آرام گرفته است. چشم معشوق در ادبیات فارسی نماد زیبایی، جذبه و گاه قساوت است، اما اینجا آرامشبخش شده است. رام به خود نمودهام بازِ رمیدهٔ تو را":«باز» پرندهای شکاری است که بهراحتی رام نمیشود. اینجا بهعنوان استعارهای از معشوق یا دل رمیده و وحشی اوست. شاعر میگوید که من توانستهام این باز رمیده و سرکش را رام کنم – یعنی معشوق یا دل خودِ معشوق را که در ابتدا سرکش و دور از دسترس بوده، آرام و متمایل به خود کردهام.
هوش مصنوعی: من که خود از تو شنیدهام چه میگویی، چگونه میتوانم سخن دیگری را از دیگران دربارهات بشنوم؟
هوش مصنوعی: هر کس که تیر و کمان عشق را ندیده، بیایید و ببینید چگونه من خم شدهام و تو چقدر راست و بلند شدهای.
هوش مصنوعی: من به خاطر انحنای چهرهام به حالت خمیده افتادهام، اما نمیتوانم با چنگ زدن، به زلفهای خمیدهات دست بزنم.
هوش مصنوعی: دیگر شب نمیشود برای کسی که هر صبح به زیبایی موهای تو نگاه کند.
هوش مصنوعی: خستگیِ طرهٔ تو درمانی نداشت، و لعل تو خاصیتی به من نداد، مثل یک مار که از نیش تو آسیب دیده است.
هوش مصنوعی: ای آنکه به خاطر عشق تو، با درد و زخمهای سینهام لبخند زدهام، سپاس خدا را که توانستم دلم را با جیب پارهات بدوزم.
هوش مصنوعی: دستت را به موی او نزن و به چهرهاش خیره نشو، چون ممکن است دلت را بشکافد و چشمت را به اشک وادارد.
هوش مصنوعی: به دنبال نور و روشنایی از درگاه تو هستم، اما جایی نمییابم که کسی ارزش و اهمیت تو را بشناسد و بخرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.