گنجور

 
فیض کاشانی

حرف وجود او جهان جمله گرفت طول و عرض

رفع نمی‏شود بلی حجت حق ز روی ارض

مهر محبت شما بر همه خلق واجب است

بلکه ولای آل بر جمله ملائک است فرض

نور شماست منتشر در همه جرم آسمان

زان چو زمین هفتمین مانده زیر بار قرض

نیست به درگهت رهی سوختگان هجر را

قصه شوق ما مگر باد رساندت به عرض

فیض به جان غلام تو کاش فدا شود تو را

تا که نزیستی بسی بی‏تو بر این بسیط ارض