بیا امام که آئین احمد آید باز
بیا امام که روی نبی نماید باز
بیا امام که از دست رفت ملت و دین
بیا امام که شرع محمد آید باز
بیا بیا که نمانده است شرع را رمقی
مگر ز روی تو در وی روان در آید باز
بیا امام که درهای علم را بستند
به یمن مقدم خیرت مگر گشاید باز
بیا امام که دلهای خلق زنگ گرفت
مگر به صیقل لطف شما زداید باز
به پیش آینه دل هر آنچه میدارم
به جز خیال لقایت نمینماید باز
بمرد فیض ز شوق تو ای امام زمان
بیا که در تن این مرده جان در آید باز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درآ که در دلِ خسته توان درآید باز
بیا که در تنِ مُرده رَوان درآید باز
بیا که فُرقَتِ تو چشمِ من چُنان در بست
که فتحِ بابِ وصالت مگر گشاید باز
غمی که چون سپهِ زنگ، مُلکِ دل بگرفت
[...]
بیا امام که آئین احمد آید باز
بیا امام که روی نبی نماید باز
بیا امام که از دست رفت ملت و دین
بیا امام که شرع محمد آید باز
بیا بیا که نمانده است شرع را رمقی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.