گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فیض کاشانی

بخرامشی چه شود اگر سوی عاشقان گذری کنی

بنوازشی چه زیان دهد بمنتظران نظری کنی

نه که تشنهٔ شراب توئیم نه که خستهٔ خراب توئیم

چه شود بما نظری کنی سوی خاک ما گذری کنی

ز برای هر که می‌نگرم همه مهری و وفا و کرم

چه شود اگر تو با من زار کنی آنچه با دگری کنی

تو بهمن بگو‌ که چه رای توست بکنم من آنچه رضای توست

چه شود دل حزین مرا رذل خودت خبری کنی

من خسته را طبیب قضا نبود به جز شراب جفا

چه شود بگو بکار ما زره وفا قدری کنی

چه بود بسازی اگر بشراب اشگ و کباب دل

نه غم شراب دگر خوری و نه ذکر ما حضری کنی

سعادتی بود آنزمان که روان شوی سوی لامکان

فکنی ز خود غم بار خود سوی یار خود سفری کنی

بدهی مرا بوصل او نه صبوری ز جمال او

تو درین معامله‌ای دعا چه شود اگر اثری کنی

غزلی بخوان ز شعر ترم بود آنکه در سخنان فیض

ز دهان خود نمکی زنی ز لباس خود شکری کنی

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
اوحدی

به نشاط باده چو صبح‌دم سوی بوستان گذری کنی

بسر تو کین دل‌خسته را به نسیم خود خبری کنی

ز شمایل تو خجل شود رخ سرخ لاله سحرگهی

که چو گل شکفته ز عکس می به چمن چمان گذری کنی

برود فروغ روی مه چو نگه کند به جبین تو

[...]

سلمان ساوجی

به صنوبر قد دلکشش اگر ای صبا گذری کنی

ز هوای جان حزین من دل خسته را خبری کنی

چو رسی به کعبه وصل او بکنی مقام و از ره گذر

ز پی دعا نفسی زنی ز سر صفا گذری کنی

اگرت مجال نفس زدن بود از زبان منش بگو

[...]

ابن حسام خوسفی

بت گلعذار اگر ز ره کرمی به ما گذری کنی

چه شود به جانب ما اگر به کرشمه‌ای نظری کنی

نه نسیم زلف عبیرسا دل خسته را مددی دهی

به وصال صبح رخ چو روز، شب هجر ما سحری کنی

چو به نزد جوهری هنر زر ناسره نتوان نمود

[...]

جامی

چه عجب بود ز تو ای پسر که به حال ما نظری کنی

ز سر صفا قدمی نهی به ره وفا گذری کنی

توهمی روی و من از عقب به فغان که ازسرمرحمت

چو رسد به گوش تو آن صدا به سوی قفانظری کنی

چه جفا ازان بترم بود که کنی وفا به دگر کسان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه