گاه شود جلوهگر مهر رخش در کسان
صوفی از آن در هواش چرخ زند ذره سان
گفت نبی اطلبوا جاحتکم عندهم
قبله ما زانسبب گشت وجوه خسان
زاهد کی خیره سر منع کند از نظر
چشم ندارد مگر آه از این ناکسان
چهره دلها کند ریش بچنگال پند
کرده زره ریش را کرده سپر طیلسان
ترس خدا کن سپر عشوهٔ دنیا مخر
صیغه و مرد خدا جیفه و این کرکسان
پیرو غولان مشو و ز پی دیوان مرو
دست بدار از هوس پای بکش از خسان
ای خنگ آنکو گرفت بار کسان را بدوش
وای بر آنکو نهاد بار بدوش کسان
گر ندهی تن ببار زار کشندت بدار
کرد خدا اغنیا بارکش مفلسان
فیض بهستی گرو همچون کرانان مشو
بار که بر دوش تست زود بمنزل رسان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای کس ما، چون شدی باز مطیع کسان؟
بیخبریم از لبت، هم خبری میرسان
نیست مجال گذر بر سر کویت، ز بس
ولولهٔ اهل عشق، دبدبهٔ حارسان
در دل بیدانشان مهر تو دانی که چیست؟
[...]
نیست چو من واپسی در همه واپسان
چو نیست من بیکسی در همه بیکسان
واپسی من ببین بیکسی من ببین
همرهیت کرده پس پیشروان واپسان
هم تو دهی نعمت و هم تو تمامش کنی
[...]
سایۀ لطف تو رفت از سرما بیکسان
سوخت گلستان دین ز سوز قهر خسان
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.