من آئین جدائی را نمیدانم نمیدانم
من او، او من، دو تائی را نمیدانم نمیدانم
بود بر جان گوارا هر چه آن مَه میکند با من
وفا و بیوفائی را نمیدانم نمیدانم
گدائی میکنم از حسن خوبان این نعیمم بس
نعیم پادشائی را نمیدانم نمیدانم
بغیر از مهر مه رویان که تابد بر دل و جان بس
طریق روشنائی را نمیدانم نمیدانم
ز گلزار رخ خوبان اگر گستاخ گل چینم
رسوم پارسائی را نمیدانم نمیدانم
نچینم خوشه خود را میزنم بر خرمن آن مه
من آئین گدائی را نمیدانم نمیدانم
همیشه عشق ورزم فیض با روی نکو رویان
ازیشان من رهائی را نمیدانم نمیدانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.