گنجور

 
فیض کاشانی

زهر قهر ار تو کنی در جامم

خوشتر از شهد بود در کامم

نوش لطف تو چه شکر نوشم

زهر قهر تو چه شهد آشامم

کی ز چنگال بلا اندیشم

من که شاهین غمت را رامم

ای ز چشمت دو جهان مست و خراب

تهی از باده مگردان جامم

لطفها چند کنی در پرده

پرده برگیر و بر آور کامم

بی‌لقای تو ندارم آرام

چون کنم چون کنم تو آرامم

کامفیض از تو دمی تلخ مباد

ای ز الطاف تو شیرین کامم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode