گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فیض کاشانی

زهد و تقوی ز من نمی‌آید

میکنم آنچه عشق فرماید

کرده‌ام خویش را بدو تسلیم

میکند با من آنچه می‌باید

بکف عشق داده‌ام خود را

کشدم خواه و خواه بخشاید

دم بدم صور عشق در دل من

عقدهٔ را به نفخه بگشاید

هر نفس از جهان جان دل را

شاهدی تازه روی بنماید

هر صباحی بتازگی شوری

شب آبست عاشقان زاید

جان فزون میشود ز شورش عشق

تن اگر چه ز غصه فرساید

عشق تن گیرد و روان بخشد

عشق کل کاهد و دل افزاید

فیض هر دو ز غیب معنی بکر

آورد نظم تازه ار آید

 
 
 
دقیقی

چرخ گردان نهاده دارد گوش

تا ملک مر ورا چه فرماید

زحل از هیبتش نمیداند

که فلک را چگونه پیماید

صورت خشمش ار ز هیبت خویش

[...]

عنصری

بد ز بد گوهران پدید آید

هر کسی آن کند کزو زاید

مسعود سعد سلمان

ای خداوند رای سامی تو

مملکت را همی بیاراید

عزم تو ملک شاه را تیغ است

که چو تیغش ز زنگ بزداید

از غم و رنج و انده و تیمار

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
وطواط

جز مکارم زشمس دین ناید

سیرت سروران چنین باید

رتبت ملک و زینت دولت

از خصالش همی بیفزاید

معجزات از بیان او خیزد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه