زهد و تقوی ز من نمیآید
میکنم آنچه عشق فرماید
کردهام خویش را بدو تسلیم
میکند با من آنچه میباید
بکف عشق دادهام خود را
کشدم خواه و خواه بخشاید
دم بدم صور عشق در دل من
عقدهٔ را به نفخه بگشاید
هر نفس از جهان جان دل را
شاهدی تازه روی بنماید
هر صباحی بتازگی شوری
شب آبست عاشقان زاید
جان فزون میشود ز شورش عشق
تن اگر چه ز غصه فرساید
عشق تن گیرد و روان بخشد
عشق کل کاهد و دل افزاید
فیض هر دو ز غیب معنی بکر
آورد نظم تازه ار آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق شاعر درباره عشق و تسلیم شدن در برابر آن میپردازد. شاعر اعتراف میکند که نه زهد و نه تقوی از او برنمیآید و تنها بر اساس عشق عمل میکند. او خود را به عشق تسلیم کرده و میخواهد که عشق او را در مسیر درست هدایت کند. هر دم از عشق تجربههای جدیدی به دست میآورد و این عشق به او زندگی و شور و شوق میبخشد. عشق برای او به معنای تجدید زندگی و ایجاد حس تازه در هر لحظه است. در نهایت، شاعر به پیوند و تفاوت میان عشق و زندگی اشاره میکند و به این نتیجه میرسد که عشق سبب افزایش روح و دل میشود حتی اگر جسم از غم و رنج فرسوده شود.
هوش مصنوعی: من نتوانم زهد و تقوی داشته باشم، اما آنچه عشق بخواهد، انجام میدهم.
هوش مصنوعی: من خود را به او سپردهام و او با من هر چه لازم است انجام میدهد.
هوش مصنوعی: من عشق را در دل خود جا دادهام و به خاطر آن، خود را فدای آن میکنم، هرچند که این عشق به من بخشیده شود یا نه.
هوش مصنوعی: هر لحظه محبت و عشق در قلب من مشکلات و گرفتاریها را با جرقهای برطرف میکند.
هوش مصنوعی: هر لحظه از دنیای اطراف، جان و دل ما را به تجربهای نو و تازگی میرساند.
هوش مصنوعی: هر روز صبح با نو شدن، شور و شوقی که در شب وجود داشته، به دنیا میآید و عشق ورزان را سرشار میکند.
هوش مصنوعی: عشق باعث میشود که جان انسان بیشتر پرشور و سرزنده شود، حتی اگر بدن او به خاطر غم و سختیها خسته و فرسوده شود.
هوش مصنوعی: عشق جسم را زنده میکند و روح را جانی دوباره میبخشد، عشق تمام غمها را از بین میبرد و به قلب نشاط و شادابی میبخشد.
هوش مصنوعی: هر دو از یک منبع غیبی بهره میبرند و اگر نوآوری در نظم به وجود آید، نتیجهاش جدید و خلاقانه خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چرخ گردان نهاده دارد گوش
تا ملک مر ورا چه فرماید
زحل از هیبتش نمیداند
که فلک را چگونه پیماید
صورت خشمش ار ز هیبت خویش
[...]
بد ز بد گوهران پدید آید
هر کسی آن کند کزو زاید
ای خداوند رای سامی تو
مملکت را همی بیاراید
عزم تو ملک شاه را تیغ است
که چو تیغش ز زنگ بزداید
از غم و رنج و انده و تیمار
[...]
عزت آن جهان همی باید
گر ذلیلم در این جهان شاید
جز مکارم زشمس دین ناید
سیرت سروران چنین باید
رتبت ملک و زینت دولت
از خصالش همی بیفزاید
معجزات از بیان او خیزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.