دلم از کشمکش خوف و رجا بسکه طپید
همگی خون شد واز رهگذر دیده چکید
مالکالملک بزنجیر مشیت بسته است
تا نخواهد سر موئی نتواند جنبید
خواهشش داد مرا خواهش هر نیک و بدی
تا که دل کرد برغبت گنه و میلرزید
چو کنم گر ننهم سر به قضا و برضا
سخطم را نبود عائدهٔ غیر مزید
هر بدی سر زند از من همه از من باشد
لیس ربی و له الحمد بظلام عبید
بار الها قدم دل بره راست بدار
تا بهر گام مر او را رسد از قرب نوید
پیش از آنی که کند طایر جانم پرواز
گر بقربم بنوازی نبود از تو بعید
نا امیدم مکن از دولت وصلت ای دوست
که ز تو غیر تو دانی که ندارم امید
فیض را از می وصلت قدحی ده سرشار
تا که در مستی عشق تو بماند جاوید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این منم کز تو مرا حال بدین جای رسید
این تویی کز تو مرا روز چنین باید دید
من همانم که به من داشتی از گیتی چشم
چه فتاده ست که در من نتوانی نگرید
من همانم که مرا روی همی اشک شخود
[...]
ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید
در او باز کن و رو به آن خم نبید
از سر و روی وی اندر فکن آن تاج تلید
تا ازو پیدا آید مه و خورشید پدید
دل مسکین مرا کژدم دوری بگزید
تا برفت آن صنم دلبر و دوری بگزید
طرب از من بگریزاند و خود از من بگریخت
طرب از من برمایند و خود از من برمید
گر نیابمش بسا درد که من خواهم یافت
[...]
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عم پیمبر بمکید
خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت
[...]
ای امیر امرای سخن و شاه سخا
به سخن مثل عطارد به سخا چون خورشید
توئی استاد سخن هم توئی استاد سخا
حاتم طائی شاگرد تو زیبد جاوید
میر میران توئی و ما همه رسمی توایم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.