خورشید فلک روشنی از روی تو دارد
هر جاست گلی چاشنی از بوی تو دارد
چشمی که رباید دل خلقی به نگاهی
آن دلبری از نرگس جادوی تو دارد
هر جا که زند خیمه بر و بوم بسوزد
قربان شومت عشق تو هم خوی تو دارد
حیرتکدهای گشت سراپای وجودم
هر ذره خدا چشم و دلی سوی تو دارد
گه سوزی و گه داغ نهی گاه گدازی
هر عیش که دل راست ز پهلوی تو دارد
هر عاشق بیچاره که در بند بلا نیست
آشفتگی از نکهت گیسوی تو دارد
چون فیض نباشد ز هم اجزای وجودش؟
هر ذره جدا عزم سر کوی تو دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شوقی دگر امروز دلم سوی تو دارد
گویا کششی از طرف موی تو دارد
دل میبردم سوی تو پیداست که مرغم
آهنگ کمانخانه ابروی تو دارد
از زندگیش دل چو صبا جز رمقی نیست
[...]
دیگر که هوای گل خودروی تو دارد
سیلاب سرشک که سر کوی تو دارد
بر هم زده دارد گل نازک ورقت را
آن باد مخالف که گذر سوی تو دارد
عشق تو چه عام است که هرکس به تصور
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.