برون رفت پس پهلو نیمروز
ز پیش پدر گرد گیتی فروز
دو روزه بیک روزه بگذاشتی
شب تیره را روز پنداشتی
بدین سان همی رخش ببرید راه
بتابنده روز و شبان سیاه
تنش چون خورش جست و آمد به شور
یکی دشت پیش آمدش پر ز گور
یکی رخش را تیز بنمود ران
تگ گور شد از تگ او گران
کمند و پی رخش و رستم سوار
نیابد ازو دام و دد زینهار
کمند کیانی بینداخت شیر
به حلقه درآورد گور دلیر
کشید و بیفگند گور آن زمان
بیامد برش چون هژبر دمان
ز پیکان تیرآتشی برفروخت
بدو خاک و خاشاک و هیزم بسوخت
بران آتش تیز بریانش کرد
ازان پس که بیپوست و بیجانش کرد
بخورد و بینداخت زو استخوان
همین بود دیگ و همین بود خوان
لگام از سر رخش برداشت خوار
چرا دید و بگذاشت در مرغزار
بر نیستان بستر خواب ساخت
در بیم را جای ایمن شناخت
دران نیستان بیشهٔ شیر بود
که پیلی نیارست ازو نی درود
چو یک پاس بگذشت درنده شیر
به سوی کنام خود آمد دلیر
بر نی یکی پیل را خفته دید
بر او یکی اسپ آشفته دید
نخست اسپ را گفت باید شکست
چو خواهم سوارم خود آید به دست
سوی رخش رخشان برآمد دمان
چو آتش بجوشید رخش آن زمان
دو دست اندر آورد و زد بر سرش
همان تیز دندان به پشت اندرش
همی زد بران خاک تا پاره کرد
ددی را بران چاره بیچاره کرد
چو بیدار شد رستم تیزچنگ
جهان دید بر شیر تاریک و تنگ
چنین گفت با رخش کای هوشیار
که گفتت که با شیر کن کارزار
اگر تو شدی کشته در چنگ اوی
من این گرز و این مغفر جنگجوی
چگونه کشیدی به مازندران
کمند کیانی و گرز گران
چرا نامدی نزد من با خروش
خروش توام چون رسیدی به گوش
سرم گر ز خواب خوش آگه شدی
ترا جنگ با شیر کوته شدی
چو خورشید برزد سر از تیره کوه
تهمتن ز خواب خوش آمد ستوه
تن رخش بسترد و زین برنهاد
ز یزدان نیکی دهش کرد یاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، رستم و رخش (اسب او) در بحبوحه جنگ و ماجراجویی قرار دارند. رستم میخواهد از گردنهای خطرناک عبور کند و به دنبال اهداف خود است. او در حین سفر از خواب برمیخیزد و با یک شیر درنده مواجه میشود. رستم به رخش فرمان میدهد تا با شیر درگیر شود و او با چابکی و قدرت به جنگ شیر میرود. پس از موفقیت در شکست شیر، رستم با یادآوری قدرت خود و افتخار به نام کیانی، یاد خداوند و نیکی را در دلش زنده میکند. این متن داستانی از دلاوری و همت رستم و رابطهاش با رخش را روایت میکند.
هوش مصنوعی: نیمروز از کنار پدر بیرون آمد و به دنیای روشن و وسیع رفت.
هوش مصنوعی: دو روزی که گذراندی، یک روزه به سرعت گذشت. شب تیره را روز میپنداری.
هوش مصنوعی: در اینجا به شکل توصیفی گفته میشود که به این صورت، اسب من راه خود را از میان روز و شبهای تاریک میگذارد.
هوش مصنوعی: در این بیت، به تصویر آمدن یک تنش یا هیجان اشاره شده است که به مانند خورشیدی نورانی به وجود میآید و در میان دشت، در مواجهه با انبوهی از قبرها و یادبودی از مردگان قرار میگیرد. این تصویر میتواند به احساساتی از زندگی و مرگ، یا تغییر در حالتها و احساسات مرتبط باشد.
هوش مصنوعی: یکی از اسبها با سرعت و چالاکی خود به جلو حرکت کرد و از ضربه زانوی او، زمین به شدت لرزید و تحت تأثیر قرار گرفت.
هوش مصنوعی: گوشهای از عالم پهلوانی را ترسیم میکند که در آن، رستم سوار بر اسب خود، نمیتواند از دست حیوانات وحشی و خطرهایی که او را تهدید میکند، جان سالم به در ببرد. در واقع، او در دام پرخطر و چالشی بزرگ گرفتار شده است و باید با احتیاط و دوری از خطرات به پیش برود.
هوش مصنوعی: کمند پادشاهی مانند تلهای است که برای گرفتن شیر به کار میرود و اینجا به معنای قدرت و اقتدار است. در نهایت، شیر که نماد شجاعت و دلیری است، به دام میافتد و گور به معنی مرگ یا نابودی دلیران در این جنگ است. این تصویر نشاندهندهی درگیریها و نتایج آن در زندگی دلاوران است.
هوش مصنوعی: در آن زمان، او گور را حفر کرد و به درون انداخت، و درست مانند هژبری که ناگهان به حمله میآید، بر او فرود آمد.
هوش مصنوعی: یک تیر آتشین از چله کمان شلیک شد و باعث شد که خاک، کاه و هیزم به آتش بیفتند و بسوزند.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه او را بیپوست و بیجان کرد، بر روی آتش شدید قرارش داد.
هوش مصنوعی: خوردن و دور انداختن استخوانها، همین است که دیگ وجود دارد و همین است که سفره پهن شده است.
هوش مصنوعی: سوار، افسار اسب خود را کنار گذاشت و به دلیل عدم قدرت بر آن، آن را در مرتع آزاد رها کرد.
هوش مصنوعی: در میان نیستان، جایی برای خواب تهیه کرد و در دل نگرانیها، مکانی امن و مطمئن پیدا کرد.
هوش مصنوعی: در این نیستان، جنگل پر از شیر وجود دارد که فیلها جرأت نزدیک شدن به آن را ندارند و از آنجا دوری میکنند.
هوش مصنوعی: پس از گذشت یک دور، شیر قوی و شجاع به سمت لانهاش برگشت.
هوش مصنوعی: در کنار نی، یک فیل خوابیده را دید و نیز یک اسب ناآرام را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: ابتدا باید اسب را tame کرد، زیرا اگر بخواهم سوار شوم، خودش بهدست من خواهد آمد.
هوش مصنوعی: در آن لحظه که چهره زیبا و درخشان او نمایان شد، همچون آتش که از جوشیدن برمیخیزد، شگفتی و زیبایی او هم به اوج رسید.
هوش مصنوعی: او با دو دست کارهایی انجام داد و با دندانهای تیزش به پشت سرش زد.
هوش مصنوعی: او به شدت بر روی آن خاک میکوبید تا آن را پاره کند و با این کار، راه نجات بیچارهاش را بست.
هوش مصنوعی: زمانی که رستم با دقت و هوشیاری بیدار شد، جهان را در برابر خود مشاهده کرد؛ عالمی که مانند شیر سیاه و تنگ به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: او با رخش گفت، ای حیوان باهوش، چه کسی به تو گفت که با شیر، جنگ و مبارزه کنی؟
هوش مصنوعی: اگر تو در دست او کشته شدی، این گرز و این کلاه ایمنی جنگی در دست من است.
هوش مصنوعی: چطور با چنگ و چماق خود را به مازندران رساندی؟
هوش مصنوعی: چرا به نزد من نیامدی؟ صدای تو مانند طنین در گوشم طنینانداز شده است.
هوش مصنوعی: اگر سرم از خواب خوش بیدار شود، دیگر جنگ با شیر برای تو آسان خواهد شد.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از پشت کوههای تهمتن سر برمیآورد، او از خواب شیرین بیدار میشود و در وضعیتی جدید قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: او تن خود را برهنه کرد و از زین پایین آمد و از خدای یزدان، نیکی و بخشش را به یاد آورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.