وزان جایگه شد بدان انجمن
بجایی که بد سایهٔ پیلتن
فرود آمد و آفرین کرد چند
که زور از تو گیرد سپهر بلند
مبادا که روز تو گیرد نشیب
مبادا که آید برویت نهیب
دل شاه ایران بتو شاد باد
همه کار تو سربسر داد باد
برفتم ز نزد تو ای پهلوان
پیامت بدادم بپیر و جوان
بگفتم هنرهای تو هرچ بود
بگیتی ترا خود که یارد ستود
هم از آشتی راندم هم ز جنگ
سخن گفتم از هر دری بیدرنگ
بفرجام گفتند کین چون کنیم
که از رای او کینه بیرون کنیم
توان داد گنج و زر و خواسته
ز ما هر چه او خواهد آراسته
نشاید گنهکار دادن بدوی
براندیش و این رازها بازجوی
گنهکار جز خویش افراسیاب
که دانی سخن را مزن در شتاب
ز ما هرک خواهد همه مهترند
بزرگند و با تخت و با افسرند
سپاهی بیامد بدین سان ز چین
ز سقلاب و ختلان و توران زمین
کجا آشتی خواهد افراسیاب
که چندین سپاه آمد از خشک و آب
بپاسخ نکوهش بسی یافتم
بدین سان سوی پهلوان تافتم
وزیشان سپاهی چو دریای آب
گرفتند بر جنگ جستن شتاب
نبرد تو خواهد همی شاه هند
بتیر و کمان و بهندی پرند
مرا این درستست کز پیلتن
بفرجام گریان شوند انجمن
چو بشنید رستم برآشفت سخت
بپیران چنین گفت کای شوربخت
تو با این چنین بند و چندین فریب
کجا پای داری بروز نهیب
مرا از دروغ تو شاه جهان
بسی یاد کرد آشکار و نهان
وزان پس کجا پیر گودرز گفت
همه بند و نیرنگت اندر نهفت
بدیدم کنون دانش و رای تو
دروغست یکسر سراپای تو
بغلتی همی خیره در خون خویش
بدست این و زین بدتر آیدت پیش
چنین زندگانی نیارد بها
که باشد سر اندر دم اژدها
مگر گفتم آن خاک بیداد و شوم
گذاری بیایی به آباد بوم
ببینی مگر شاه با داد و مهر
جوان و نوازنده و خوبچهر
بدارد ترا چون پدر بیگمان
برآرد سرت برتر از آسمان
ترا پوشش از خود و چرم پلنگ
همی خوشتر آید ز دیبای رنگ
ندارد کسی با تو این داوری
ز تخم پراکند خود بر خوری
بدو گفت پیران که ای نیکبخت
برومند و شاداب و زیبا درخت
سخنها که داند جز از تو چنین
که از مهتران بر تو باد آفرین
مرا جان و دل زیر فرمان تست
همیشه روانم گروگان تست
یک امشب زنم رای با خویشتن
بگویم سخن نیز با انجمن
وزانجا بیامد بقلب سیاه
زبان پر دروغ و روان کینهخواه
چو برگشت پیران ز هر دو گروه
زمین شد بکردار جوشنده کوه
چنین گفت رستم بایرانیان
که من جنگ را بسته دارم میان
شما یک بیک سر پر از کین کنید
بروهای جنگی پر از چین کنید
که امروز رزمی بزرگست پیش
پدید آید اندازهٔ گرگ و میش
مرا گفته بود آن ستارهشناس
ازین روز بودم دل اندر هراس
که رزمی بود در میان دو کوه
جهانی شوند اندر آن همگروه
شوند انجمن کاردیده مهان
بدان جنگ بیمرد گردد جهان
پی کین نهان گردد از روی بوم
شود گُرز پولاد برسان موم
هر آنکس که آید بر ما بجنگ
شما دل مدارید از آن کار تنگ
دو دستش ببندم بخم کمند
اگر یار باشد سپهر بلند
شما سربسر یک بیک همگروه
مباشید از آن نامداران ستوه
مرا گر برزم اندر آید زمان
نمیرم ببزم اندرون بیگمان
همی نام باید که ماند دراز
نمانی همی کار چندین مساز
دل اندر سرای سپنجی مبند
که پر خون شوی چون ببایدت کند
اگر یار باشد روان با خرد
بنیک و ببد روز را بشمرد
خداوند تاج و خداوند گنج
نبندد دل اندر سرای سپنج
چنین داد پاسخ به رستم سپاه
که فرمان تو برتر از چرخ ماه
چنان رزم سازیم با تیغ تیز
که ماند ز ما نام تا رستخیز
ز دو رویه تنگ اندر آمد سپاه
یکی ابر گفتی برآمد سیاه
که باران او بود شمشیر و تیر
جهان شد بکردار دریای قیر
ز پیکان پولاد و پر عقاب
سیه گشت رخشان رخ آفتاب
سنانهای نیزه بگرد اندرون
ستاره بیالود گفتی بخون
چرنگیدن گُرزهٔ گاوچهر
تو گفتی همی سنگ بارد سپهر
بخون و بمغز اندرون خار و خاک
شده غرق و برگستوان چاک چاک
همه دشت یکسر پر از جوی خون
بهر جای چندی فگنده نگون
چو پیلان فگنده بهم میل میل
به رخ چون زریر و به لب همچو نیل
چنین گفت گودرز با پیر سر
که تا من ببستم بمردی کمر
ندیدم که رزمی بود زین نشان
نه هرگز شنیدم ز گردنکشان
که از کشته گیتی برین سان بود
یکی خوار و دیگر تنآسان بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از داستان، رستم به همراه گروهی از پهلوانان و مشاورانش به رزمگاه میرود تا با افراسیاب، شاه توران، مواجه شود. او نگرانی خود را درباره جنگ و پیامدهای آن ابراز میکند و نسبت به سرنوشت خود و سربازانش هشدار میدهد. رستم از بیمهری و فریبهای افراسیاب یاد میکند و به نگرانیهای خود درباره وضعیت جنگ اشاره میکند. پیران، مشاور رستم، به او نیکویی و زیبایی را یادآور میشود و بر وفاداری خود به رستم تأکید میکند. در نهایت، رستم و سپاهش با عزم راسخ و ارادهای قوی به آمادهسازی برای جنگ میپردازند. جنگی بزرگ در پیش است که عواقب آن به کل جهان خواهد رسید و رستم تصمیم میگیرد تا از تمام توان خود برای پیروزی استفاده کند.
هوش مصنوعی: از آن مکان به آن جمع آمد، جایی که سایهی پهلوان قرار داشت.
هوش مصنوعی: فرود آمد و آرزو کرد چند که از تو قدرت و نیرو بگیرد آسمان بلند.
هوش مصنوعی: مبادا که روزگار بر تو سخت بگذرد و مبادا که کسی به تو بیاحترامی کند.
هوش مصنوعی: دل شاه ایران برای تو خوش است و تمام کارهای تو به یکجا بازگردانده شده است.
هوش مصنوعی: من از پیش تو دور شدم، ای پهلوان، پیام تو را به جوانان و پیران منتقل کردم.
هوش مصنوعی: گفتم هرچه هنر داری در دنیا، نمیتوان هیچ کس را پیدا کرد که به خوبی تو را ستایش کند.
هوش مصنوعی: من هم از دوستی و آشتی فاصله گرفتم و هم درباره جنگ و جدال صحبت کردم، بدون هیچ مکثی از هر موضوعی سخن به میان آوردم.
هوش مصنوعی: در نهایت گفتند که چگونه باید این را انجام دهیم که از اندیشه او کین و دشمنی را دور کنیم.
هوش مصنوعی: هر چیزی که او بخواهد، ما میتوانیم از گنج و زر و خواستههایمان به او بدهیم و هر آنچه را که او دوست دارد، فراهم کنیم.
هوش مصنوعی: نباید به گناهکار فرصت داد که به خیال خود از مکافات در امان بماند و نباید از او پرس و جو کرد درباره رازهایی که ممکن است داشته باشد.
هوش مصنوعی: هیچکس جز خود افراسیاب، گناهکار نیست. پس دربارهی این موضوع بیدلیل شتابزده صحبت نکن.
هوش مصنوعی: هر کسی که از ما بخواهد، همه برترند، بزرگ هستند و با تاج و تخت خوشحال و محترم زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: یک گروه نظامی به همین شیوه از سرزمینهای چین، سقلاب، ختلان و توران به اینجا رسیدند.
هوش مصنوعی: افراسیاب کجا میتواند به صلح بیندیشد در حالی که این همه سپاه از خشکی و دریا به سوی او آمدهاند؟
هوش مصنوعی: به خاطر بسیاری از سرزنشها و انتقادهایی که شنیدم، به این نتیجه رسیدم که باید به سوی یک قهرمان بروم.
هوش مصنوعی: آنها چون دریایی از سپاهیان بر سر جنگ و نبرد هجوم آوردند و به سرعت آماده شدند.
هوش مصنوعی: نبرد تو با شاه هند همچون تیر و کمان است و در این جنگ، پرندگان هندی نیز حضور دارند.
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که من معتقدم اگر قهرمانان در نهایت به شکست برسند، جمعی که به آنان وابستهاند نیز در اندوه خواهند بود.
هوش مصنوعی: زمانی که رستم این سخن را شنید، به شدت برآشفت و به پیران گفت: ای بدشانس!
هوش مصنوعی: تو با این همه نیرنگ و فریب، چگونه میتوانی در برابر خشم و اعتراض دیگران بایستی؟
هوش مصنوعی: من از دروغ تو، خداوند بزرگ، بسیار یاد کردهام، هم به صورت آشکار و هم به طور پنهانی.
هوش مصنوعی: سپس پیر گودرز گفت که همه نقشهها و ترفندهایت را در درون پنهان کردهای.
هوش مصنوعی: اکنون میبینم که دانش و خرد تو کاملاً دروغین است و تمام وجود تو چنین است.
هوش مصنوعی: به این معنی است که شخصی در حال غفلت و بیخبری است و در حالی که به چیزی خیره شده، در واقع خود را در وضعیتی ناخوشایند و خطرناک میبیند. او با دستان خود به چیزهایی که او را آزار میدهد، فکر میکند و بدتر از آنچه در حال حاضر دارد، در آینده انتظارش را میکشد.
هوش مصنوعی: زندگیای که در آن انسان مدام در خطر و دشواری باشد، ارزش زیستن را ندارد.
هوش مصنوعی: آیا من نگفتم که از آن خاک پر ظلم و ناراحت به سرزمین آباد و خوشبختی بیا؟
هوش مصنوعی: آیا مواردی را مشاهده میکنی که پادشاه با انصاف و مهربانی، جوانی زیبا و نوازنده را در کنار خود داشته باشد؟
هوش مصنوعی: او مانند پدر از تو حمایت میکند و بدون شک تو را به درجهای از عظمت میرساند که حتی بالاتر از آسمان قرار بگیری.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ممکن است پوشش و ظاهر طبیعی و واقعی فرد برای دیگران جذابتر و دلنشینتر باشد تا لباسهای زیبا و پر زرق و برق. به عبارتی، زیبایی در سادگی و اصالت نماد خود را دارد.
هوش مصنوعی: هیچکس مانند تو قضاوتی از روی اندیشههای خود ندارد و از دانههایی که خود کاشتهای، نتیجه را خواهی چید.
هوش مصنوعی: به او گفتند که ای جوان خوشبخت، تو درختی هستی سرحال و زیبا.
هوش مصنوعی: هیچکس جز تو نمیتواند به خوبی از موضوعاتی مانند تو سخن بگوید، همانطور که بزرگترها و افراد با تجربه برای تو تحسین و تعریف میکنند.
هوش مصنوعی: زندگی و روحم به خاطر تو همیشه در تسخیر توست.
هوش مصنوعی: امشب تصمیم گرفتهام با خودم صحبت کنم و همچنین با جمع دوستانم گفتوگو داشته باشم.
هوش مصنوعی: از آنجا به دل تاریک و زبان دروغگو و پر از کینه آمد.
هوش مصنوعی: وقتی پیران از هر دو گروه برگشتند، زمین به خاطر کارهای پرشور و فعال کوه، دستخوش تغییرات شد.
هوش مصنوعی: رستم به مردم بایران گفت که من مبارزه را بهدست گرفتهام و با تمام توان در برابر دشواریها میجنگم.
هوش مصنوعی: شما باید به طور کامل خود را از کینه و خشم پر کنید و آماده نبردی شوید که پر از چالش و دقت است.
هوش مصنوعی: امروز نبرد بزرگی در حال برگزاری است که به اندازهٔ شکار گرگ و میش برپا خواهد شد.
هوش مصنوعی: ستارهشناس به من گفته بود که از این روز باید دلم نگران باشد.
هوش مصنوعی: در جنگی که در میان دو کوه واقع شده است، گروهی از مردم در آن درگیری شرکت دارند و این واقعه به نوعی جهانی را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی جمعیت زبردست و با تجربه دور هم جمع شوند، دنیای بدون مردان به یک میدان جنگ تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که کینهای در دل پنهان شود، از چهره نمایان نخواهد شد و مانند میخی از فولاد، بر روی موم وارد میشود.
هوش مصنوعی: هر کس که به ما حمله کند، شما نگران نباشید و از آن حسرت نخورید.
هوش مصنوعی: اگر یارم در کنارم باشد، میتوانم با دو دستم او را به دام بیاندازم و نگهش دارم.
هوش مصنوعی: شما نباید به اندازه یک فرد معمولی با کسانی که نام و آوازه دارند، همسطح باشید و به راحتی از کنار مشکلات آنها بگذرید.
هوش مصنوعی: اگر زمانی به من حمله کنند و من به زمین بیفتم، مطمئن باشید که من در دل آن زمین نمیمیرم.
هوش مصنوعی: باید نامی را برگزید که ماندگار باشد، زیرا در زندگی نباید به کارهایی بپردازیم که عمر کوتاهی دارند.
هوش مصنوعی: به دل خود به خشم و افسردگی اجازه ندهید که فضای دل را پر کند، زیرا این باعث خواهد شد که به شدت آسیب ببینید و دچار عذاب شوید.
هوش مصنوعی: اگر معشوقی با عقل و درایت باشد، خوبیها و بدیها را در طول روز میشمرد و درک میکند.
هوش مصنوعی: خداوند نه تنها صاحب قدرت و ثروت است، بلکه دل انسان را از درگیر شدن با چیزهای بیارزش و فانی دور میدارد.
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد به رستم که فرمان تو از چرخ ماه بالاتر و مهمتر است.
هوش مصنوعی: ما با شمشیرهای تیز و برندهای به مبارزه خواهیم پرداخت که نام و یاد ما تا روز قیامت زنده بماند.
هوش مصنوعی: از دو طرف فشار بر سپاه افزوده شد، بهطوری که مثل ابر سیاهی به نظر میرسید که در حال شکلگیری است.
هوش مصنوعی: باران او مثل شمشیر و تیر عمل میکند و با کارهای خود، جهان را مانند دریایی از قیر کرده است.
هوش مصنوعی: چهرهٔ تابناک خورشید به خاطر تیرهای آهنی و پرهای سیاه عقاب تیره و تار شد.
هوش مصنوعی: نیزههایی که در جنگ به کار میروند، مانند ستارههای آسمان در درون خود خون و سرخی را به همراه دارند، به گونهای که گویی به خون آغشته شدهاند.
هوش مصنوعی: صدای زنگ گوزن قوی تو را میگوید که سنگی از آسمان فرو میافتد.
هوش مصنوعی: در خودت را پر از دانش کن، حتی اگر در میان سختیها و مشکلات قرار داری، باید با شور و شوق به پیش رفتن ادامه دهی.
هوش مصنوعی: کل دشت پر از رودخانههای خونین است و هر جا که بنگری، نشانههایی از نابودی و ویرانی به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: مانند فیلهای بزرگ که به هم نزدیک میشوند، چهرهها در حال تغییر است. همچون زریر و بلب، که هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند.
هوش مصنوعی: گودرز به پیرمرد گفت که تا زمانی که من کمرم را به کار میبندم، هرگز از مرگ نمیترسم.
هوش مصنوعی: هرگز ندیدم که کسی به این شجاعت و دلیری جنگیده باشد و هیچ وقت هم نشنیدهام از بزرگزادگان و دلاوران.
هوش مصنوعی: از بین کسانی که در این دنیا زندگی میکنند، یکی به خاطر راحتطلبی و تن آسایی در رنج و زحمت است و دیگری به خاطر سختیها و مشکلاتی که تحمل میکند، از بقیه متمایز میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.