به خیمه درآمد به کردار باد
یکی ترگ دیگر به سر برنهاد
درفشی دگر جست و اسپی دگر
دگرگونه جوشن دگرگون سپر
بیامد چو نزدیک رستم رسید
همی بود تا یال و شاخش بدید
به رستم چنین گفت کای نامدار
کمندافگن و گرد و جنگی سوار
به یزدان که بیزارم از تاج و گاه
که چون تو ندیدم یکی رزمخواه
ز تو بگذرد زین سپاه بزرگ
نبینم همی نامداری سترگ
دلیری که چندین بجوید نبرد
برآرد همی از دل شیر گرد
ز شهر و نژاد و ز آرام خویش
سخنگوی و از تخمه و نام خویش
جز از تو کسی را ز ایران سپاه
ندیدم که دارد دل رزمگاه
مرا مهربانیست بر مرد جنگ
بویژه که دارد نهاد پلنگ
کنون گر بگویی مرا نام خویش
بَر و بوم و پیوند وآرام خویش
سپاسی برین کار بر من نهی
کز اندیشه گردد دل من تهی
بدو گفت رستم که چندین سُخُن
که گفتی و افگندی از مهر بُن
چرا تو نگویی مرا نام خویش
بر و کشور و بوم و آرام خویش
چرا آمدهستی به نزدیک من
به نرمی و چربی و چندین سخن
اگر آشتی جست خواهی همی
بکوشی که این کینه کاهی همی
نگه کن که خون سیاوش که ریخت
چنین آتش کین به ما بر که بیخت
همان خون پرمایه گودرزیان
که بفزود چندین زیان بر زیان
بزرگان کجا با سیاوش بُدند
نجستند پیکار و خامش بُدند
گنهکار خون سر بیگناه
نگر تا که یابی ز توران سپاه
ز مردان و اسپان آراسته
کز ایران بیاورد با خواسته
چو یکسر سوی ما فرستید باز
من از جنگ ترکان شوم بینیاز
ازان پس همه نیکخواه منید
سراسر بر آیین و راه منید
نیازم بکین و نجویم نبرد
نیارم سر سرکشان زیر گرد
وزان پس بگویم به کیخسرو این
بشویم دل و مغزش از درد و کین
به تو برشمارم کنون نامشان
که مه نامشان باد و مه کامشان
سر کین ز گرسیوز آمد نخست
که درد دل و رنج ایران بجست
کسی را که دانی تو از تخم کور
که بر خیره این آب کردند شور
گروی زره و آنک از وی بزاد
نژادی که هرگز مباد آن نژاد
ستم بر سیاوش ازیشان رسید
که زو آمد این بند بد را کلید
کسی کو دل و مغز افراسیاب
تبه کرد و خون راند بر سان آب
و دیگر کسی را کز ایرانیان
نبد کین و بست اندرین کین میان
بزرگان که از تخمهٔ ویسهاند
دو رویند و با هر کسی پیسهاند
چو هومان و لهاک و فرشیدورد
چو کلباد و نستیهن آن شوخ مرد
اگر این که گفتم به جای آورید
سر کینه جستن به پای آورید
ببندم در کینه بر کشورت
بجوشن نپوشید باید برت
و گر جز بدین گونه گویی سُخَن
کنم تازه پیکار و کین کُهَن
که خوکردهٔ جنگ توران منم
یکی نامداری از ایران منم
بسی سر جدا کرده دارم ز تن
که جز کام شیران نبودش کفن
مرا آزمودی بدین رزمگاه
همینست رسم و همینست راه
ازین گونه هرگز نگفتم سُخُن
بجز کین نجستم ز سر تا به بُن
کنون هرچ گفتم ترا گوش دار
سخنهای خوب اندر آغوش دار
چو بشنید هومان بترسید سخت
بلرزید بر سان برگ درخت
کزان گونه گفتار رستم شنید
همه کینه از دودهٔ خویش دید
چنین پاسخ آورد هومان بدوی
که ای شیر دل مرد پرخاشجوی
بدین زور و این برز و بالای تو
سر تخت ایران سزد جای تو
نباشی جز از پهلوانی بزرگ
وگر نامداری ز ایران سترگ
بپرسیدی از گوهر و نام من
به دل دیگر آمد ترا کام من
مرا کوه گوشست نام ای دلیر
پدر بوسپاسست مردی چو شیر
من از وهر با این سپاه آمدم
سپاهی بدین رزمگاه آمدم
ازان باز جویم همی نام تو
که پیدا کنم در جهان کام تو
کنون گر بگویی مرا نام خویش
شوم شاد دل سوی آرام خویش
همه هرچ گفتی بدین رزمگاه
یکایک بگویم به پیش سپاه
همان پیش منشور و خاقان چین
بزرگان و گردان توران زمین
بدو گفت رستم که نامم مجوی
ز من هرچ دیدی بدیشان بگوی
ز پیران مرا دل بسوزد همی
ز مهرش روان برفروزد همی
ز خون سیاوش جگرخسته اوست
ز ترکان کنون راد و آهسته اوست
سوی من فرستش هم اکنون دمان
ببینیم تا بر چه گردد زمان
بدو گفت هومان که ای سرفراز
بدیدار پیرانت آمد نیاز
چه دانی تو پیران و کلباد را
گروی زره را و پولاد را
بدو گفت چندین چه پیچی سُخُن
سر آب را سوی بالا مکن
نبینی که پیکار چندین سپاه
بدویست و زو آمد این رزمگاه
بشد تیز هومان هم اندر زمان
شده گونه از روی و آمد دمان
به پیران چنین گفت کای نیک بخت
بد افتاد ما را ازین کار سخت
که این شیردل رستم زابلیست
برین لشکر اکنون بباید گریست
که هرگز نتابند با او به جنگ
به خشکی پلنگ و به دریا نهنگ
سخن گفت و بشنید پاسخ بسی
همی یاد کرد از بد هر کسی
نخست ای برادر مرا نام برد
ز کین سیاوش بسی برشمرد
ز کار گذشته بسی کرد یاد
ز پیران و گردان ویسهنژاد
ز بهرام وز تخم گودرزیان
ز هر کس که آمد بریشان زیان
بجز بر تو بر کس ندیدمش مهر
فراوان سخن گفت و نگشاد چهر
ازین لشکر اکنون ترا خواستهست
ندانم که بر دل چه آراستهست
برو تا ببینیش نیزه به دست
تو گویی که بر کوه دارد نشست
ابا جوشن و ترگ و ببر بیان
به زیر اندرون ژنده پیلی ژیان
ببینی که من زین نجستم دروغ
همی گیرد آتش ز تیغش فروغ
ترا تا نبیند نجنبد ز جای
ز بهر تو ماندهست زان سان به پای
چو بینیش با او سخن نرم گوی
برهنه مکن تیغ و منمای روی
بدو گفت پیران که ای رزمساز
بترسم که روز بد آید فراز
گر ایدونک این تیغزن رستمست
بدین دشت ما را گه ماتمست
بر آتش بسوزد بر و بوم ما
ندانم چه کرد اختر شوم ما
بشد پیش خاقان پر از آب چشم
جگر خسته و دل پر از درد و خشم
بدو گفت کای شاه تندی مکن
که اکنون دگرگونه گشت این سُخُن
چو کاموس گو را سرآمد زمان
همانگاه برد این دل من گمان
که این بارهٔ آهنین رستمست
که خام کمندش خم اندر خمست
گر افراسیاب آید اکنون چو آب
نبینند جز سهم او را به خواب
ازو دیو سیر اید اندر نبرد
چه یک مرد با او چه یک دشت مرد
به زابلستان چند پرمایه بود
سیاوش را آن زمان دایه بود
پدروار با درد جنگ آورد
جهان بر جهاندار تنگ آورد
شوم بنگرم تا چه خواهد همی
که از غم روانم بکاهد همی
بدو گفت خاقان برو پیش اوی
چنانچون بباید سخن نرم گوی
اگر آشتی خواهد و دستگاه
چه باید برین دشت رنج سپاه
بسی هدیه بپذیر و پس باز گرد
سزد گر نجوییم چندین نبرد
وگر زیر چرم پلنگ اندرست
همانا که رایش به جنگ اندرست
همه یکسره نیز جنگ آوریم
برو دشت پیکار تنگ آوریم
همه پشت را سوی یزدان کنیم
به نیروی او رزم شیران کنیم
هم او را تن از آهن و روی نیست
جز از خون وز گوشت وز موی نیست
نه اندر هوا باشد او را نبرد
دلت را چه سوزی به تیمار و درد
چنان دان که گر سنگ و آهن خورد
همان تیر و ژوپین برو بگذرد
به هر مرد ازیشان ز ما سیصدست
درین رزمگه غم کشیدن بدست
همین زابلی نامبردار مرد
ز پیلی فزون نیست گاه نبرد
یکی پیلبازی نمایم بدوی
کزان پس نیارد سوی جنگ روی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این قطعه از شعر، هومان به خیمه رستم میآید و در وصف او سخن میگوید. او از شجاعت و دلاوری رستم ستایش کرده و او را تنها قهرمان واقعی میداند که در میدان جنگ میتواند بر سپاه بزرگ دشمن پیروز شود. هومان به رستم میگوید که او از جنگ و کینه دوری میکند و تمایل به آشتی دارد و درخواست میکند که رستم نام و نژاد خود را بگوید.
رستم به هومان پاسخ میدهد که او همواره در جستجوی جنگ و کین بوده و به یاد خون سیاوش به دشمنانش علاقهی زیادی ندارد. هومان در ادامه از رستم میخواهد که در برابر او مقاومت نکند و آشتی کند. در نهایت، هومان به پیران میگوید که رستم تهدیدی برای لشکر آنها است و باعث نگرانی آنها میشود. پیران نیز به هومان توصیه میکند تا با رستم نرمسخن باشد و از جنگ پرهیز کند.
این بخش از شعر به تصویر کشیدن ویژگیهای شخصیتی رستم و تنشهای میان دو سپاه دشمن پرداخته و به احساسات و نگرانیهای آنها در جنگ اشاره دارد.
هوش مصنوعی: به خیمه وارد شد، مانند وزش باد، و یکی دیگر از پرچمها را بر سر نهاد.
هوش مصنوعی: پیشرفت و تغییر در اوضاع و احوال، بهگونهای که نشانهها و نمادهای مختلفی از قدرت و مبارزه به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: وقتی به رستم نزدیک شد، تا زمانی که یال و شاخ او را دید، در همان جا ایستاد.
هوش مصنوعی: به رستم چنین گفتند: ای رزمندهی بزرگ و شهرت یافته، تو که در نبردها چنان ماهر هستی و با کمند و جنگافزار، در میدان جنگ حاضر میشوی.
هوش مصنوعی: به خدا قسم که از پادشاهی و مقام بیزارم، چرا که مانند تو که در جنگ و نبرد شجاعی ندیدهام.
هوش مصنوعی: از تو که بگذرم، دیگر سپاه بزرگ و نامداری را نمیبینم.
هوش مصنوعی: شخصی که شجاعت و دلیری را در خود پرورش میدهد، در نهایت توانایی جنگیدن و رویارویی با مشکلات را پیدا میکند، مانند شیر که قوی و دلیر است.
هوش مصنوعی: در مورد خودت، از محل زندگی و نسل و ریشهات صحبت کن و همچنین از نام و نشانت بگو.
هوش مصنوعی: جز تو، هیچ کسی را در ایران ندیدم که دلیر و شجاع در میدان جنگ باشد.
هوش مصنوعی: من به مرد جنگ علاقهمند هستم، بهویژه اگر مانند پلنگ نیرومند و دلیر باشد.
هوش مصنوعی: حالا اگر بگویی نام و نشانه، وطن و نسبت و آرامش خود را، برایم بیان کن.
هوش مصنوعی: تو بر من سپاس و قدردانی نیکویی کن تا اندیشهام خالی از دلنگرانیها شود.
هوش مصنوعی: رستم به او گفت: تو تا به حال چقدر صحبت کردی و از روی محبت و صفا حرفهایی زدی؟
هوش مصنوعی: چرا تو اسم و محل زندگی و سرزمین و آرامش خودت را به من نمیگویی؟
هوش مصنوعی: چرا به سمت من آمدی با لطافت و نرمی و با این همه حرفها؟
هوش مصنوعی: اگر میخواهی با کسی آشتی کنی، باید تلاش کنی که کینه و دلخوری را از بین ببری.
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که خون سیاوش چگونه ریخته شد و این که چگونه این خون باعث آتش کین و دشمنی در دل ما شد.
هوش مصنوعی: خون پرارزش گودرزیان که بر زیانها افزوده شده، همچنان بر مشکلات و خسارات میافزاید.
هوش مصنوعی: بزرگان در زمان سیاوش کجا بودند؟ آنها نه به جنگ پرداختند و نه صدایی از خود درآوردند.
هوش مصنوعی: نگران نباش که گناهکار هستی، بلکه به قتل بیگناهی فکر کن، تا بتوانی از نیرویی بزرگ و قدرتمند بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: از مردان و اسبهای آراستهای که با خواسته و تمایل از ایران به اینجا آمدهاند.
هوش مصنوعی: وقتی تمام توجهش به ما جلب شود، من دیگر از جنگ با ترکها بینیاز میشوم.
هوش مصنوعی: از این پس همه شما نیکخواهان من هستید و تماماً بر طبق اصول و روش من عمل کنید.
هوش مصنوعی: من به آنچه که نیاز دارم، احتیاج دارم و در طلب چیزی از کسی نیستم. نمیخواهم که سرم زیر پاهای مستکبران باشد.
هوش مصنوعی: سپس به کیخسرو میگویم که از درد و کینه، دل و مغزش در حال رنج کشیدن است.
هوش مصنوعی: اکنون نام آنها را به تو میگویم، زیرا نامشان با زیبایی و خوشبختی همراه است.
هوش مصنوعی: کینه و دشمنی از گرسیوز نمایان شد، زیرا او به دنبال بیان دردها و رنجهای مردم ایران بود.
هوش مصنوعی: شخصی را میشناسی که از دل تاریکی به دنیا آمده و این آب را به هم ریخته است.
هوش مصنوعی: در این بیت به یک نسل خاص اشاره شده که از شخصی که زره برتن دارد متولد شده است و این نسل به هیچ وجه نباید وجود داشته باشد. به عبارتی، این نسل را ناپسندیده و بیارزش میداند و آرزو میکند که هرگز نباشد.
هوش مصنوعی: ستم بر سیاوش به دست آنان انجام گرفت که از او این زنجیر بد آزاد شد.
هوش مصنوعی: کسی که دل و عقل افراسیاب را نابود کرد و خون را مانند آب جاری ساخت.
هوش مصنوعی: هیچکس از ایرانیان نیست که در این دشمنی و کینهورزی درگیر نباشد.
هوش مصنوعی: بزرگان و اهل قدرت که از نسل ویسه هستند، دو چهره دارند و با هر کسی به نحوی معامله میکنند.
هوش مصنوعی: زمانی که هومان و لهاک و فرشیدورد به میدان میآیند، همچون کلباد و نستیهن در برابر آن مرد بازیگوش قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: اگر آنچه را که گفتم عمل کنید، کینه و انتقامجویی را کنار بگذارید.
هوش مصنوعی: با کینه و دشمنی در کشورت به چیزهایی به خود اجازه نمیدهم، پس باید با قدرت و صراحت بر تو بزنم.
هوش مصنوعی: اگر به این شکل صحبت نکنم، باز هم جنگ و دشمنی قدیمی تازه خواهد شد.
هوش مصنوعی: من یکی از همرزمان جنگ در توران هستم و به عنوان یک فرد معروف و بزرگ از ایران شناخته میشوم.
هوش مصنوعی: من بسیاری از سرهای جدا شده دارم که هیچ کدام را جز برای شیران دفن نکردهام.
هوش مصنوعی: تو مرا در میدان نبرد آزمودهای، همینطور است که باید باشد و این راهی است که باید بروم.
هوش مصنوعی: هرگز چنین سخنی نگفتم و از سر تا به پا چیزی جز کینه در دل ندارم.
هوش مصنوعی: اکنون هر چه گفتم را به گوش بسپار و سخنان خوب را در دلت نگهدار.
هوش مصنوعی: وقتی هومان این را شنید، خیلی ترسید و به شدت لرزید، مانند برگ درختان که به خاطر باد میلرزد.
هوش مصنوعی: رستم از نوع گفتار و رفتار کسانی که با او صحبت کردهاند، متوجه شد که آنها همه دلی پر از کینه و دشمنی نسبت به خانوادهاش دارند.
هوش مصنوعی: هومان به کمیابی طبیعت منفی شما اشاره کرد و پاسخ داد که ای مرد دلیر و جنگجو، تو باید بدانید که این شرایط چقدر دشوار است.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که با قدرت و عظمت تو، جایگاه تو بر روی تخت ایران کاملاً مناسب و شایسته است.
هوش مصنوعی: اگر بزرگی و پهلوانی در کار نباشد، تنها نامی از ایران بزرگ باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: اگر از من خواسته باشی که درباره ارزش و ویژگیهایم بگویم، قطعا دلم چیز دیگری را میخواهد که برای من مهمتر از این است.
هوش مصنوعی: در دلیر بودن، من کوهی بزرگ و استوار هستم، و پدرم بوسپاس، مردی مانند شیر است.
هوش مصنوعی: من از سرزمین وهر با این گروه نظامی آمدهام، به این میدان نبرد وارد شدهام.
هوش مصنوعی: من دائماً در جستجوی نام تو هستم تا بتوانم در جهان به آرزوها و خواستههایم برسم.
هوش مصنوعی: اگر اکنون اسم خودت را به من بگویی، خوشحال میشوم و به آرامش خودم خواهم رسید.
هوش مصنوعی: هرچه که تو بگویی، من هم هر کلمه را به طور جداگانه در این میدان جنگ به پیش سربازان اعلام خواهم کرد.
هوش مصنوعی: در آن زمان، بزرگترین شخصیتها و قدرتمندترین افراد در سرزمین چین و مناطق اطراف آن وجود داشتند.
هوش مصنوعی: رستم به او گفت که نام من را نپرس. هر چیزی که دیدی، به آنها بگو.
هوش مصنوعی: از دل پیران برایم دلی سوخته میشود و عشقشان آتش در جانم به پا میکند.
هوش مصنوعی: از خون سیاوش دل غمگین او است و از دلیری و آرامش، یاد ترکان به ذهنش میآید.
هوش مصنوعی: به نزد من هماکنون بفرست تا ببینیم سرنوشت چگونه رقم میخورد.
هوش مصنوعی: هومان به او گفت: ای بزرگوار، برای دیدار والدینت آمدهام.
هوش مصنوعی: تو چه میدانی دربارهی پیران و افرادی که زره و پولاد بر تن میکنند؟
هوش مصنوعی: به او گفت: چرا اینقدر پیچ و تاب میدی؟ حرف را مانند آب به سمت بالا نبر.
هوش مصنوعی: نبینید که چندین ارتش در حال جنگ هستند و این میدان نبرد از آنهاست.
هوش مصنوعی: هومان در همان زمان با سرعتی زیاد به سمت جلو آمد و چهرهاش دگرگون شده بود.
هوش مصنوعی: به سالمندان گفت: ای خوشبختی که بدی بر ما نازل شده و ما از این کار دشوار رنج میبریم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که رستم، قهرمان بزرگ و دلیر سرزمین زابل، در این جنگ و لشکرکشی وجود دارد و این نشان میدهد که باید به خاطر او و وقایع جاری در این جنگ متاسف و نگران باشیم.
هوش مصنوعی: هرگز کسی جرأت نمیکند که با او به مبارزه بپردازد، نه در خشکی مانند پلنگ و نه در دریا مانند نهنگ.
هوش مصنوعی: او صحبت کرد و پاسخهای زیادی شنید و به یاد آورد که هر کس چه بدیهایی داشته است.
هوش مصنوعی: ابتدا ای برادر، نام من را به خاطر دشمنیها و کینههای سیاوش بلند شمردی.
هوش مصنوعی: از کارهای گذشته بسیار یاد میکند، از پیران و نیاکان با ریشه ویسهنژاد.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که از بهرام و فرزندان گودرز، به هر کسی که به آنها آسیب برساند، ضرر و زیان خواهد رسید. به عبارت دیگر، قدرت و توانایی این شخصیتها به قدری زیاد است که هر کس بخواهد به آنها آسیب بزند، خودش دچار مشکل میشود.
هوش مصنوعی: جز تو، کسی را ندیدم که اینقدر محبت و سخاوت داشته باشد و چهرهاش را برای من باز کند.
هوش مصنوعی: از این گروه، خواستهای از تو دارم، اما نمیدانم که چه چیزی بر دل تو نشسته است.
هوش مصنوعی: برو و ببین که او با نیزه در دست ایستاده، گویی بر قله کوهی نشسته است.
هوش مصنوعی: با زره و شمشیر و نعرهزنی، زیر بار سنگین زندگی را تحمل میکنم.
هوش مصنوعی: اگر ببینی که من در این مقام از حقیقت دور نیستم، دروغ نیز میتواند از تیغ او روشنایی بگیرد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو را نبیند، حرکت نمیکند و به خاطر تو در این حالت و موقف ایستاده است.
هوش مصنوعی: وقتی او را میبینی، با نرمی و محبت با او صحبت کن، از تندی و خشونت پرهیز کن و چهرهات را به او نشان نده.
هوش مصنوعی: پیران به او گفتند که ای جنگجو، من میترسم روزی بد بر ما حاکم شود.
هوش مصنوعی: اگر این تیغزن، رستم واقعی باشد، پس در این دشت برای ما زمانی از اندوه و ماتم خواهد بود.
هوش مصنوعی: نمیدانم ستاره بدشگونی که بر سر ماست چه بلایی بر سر زمین و خانهمان آورده که اینگونه در آتش میسوزد.
هوش مصنوعی: به نزد پادشاه رفتم، با چشمانی پر از اشک و قلبی دردآلود و پر از خشم.
هوش مصنوعی: به او گفت: ای شاه، عجله نکن، زیرا این کلام اکنون تغییر کرده است.
هوش مصنوعی: زمانی که دوران خوشی به پایان رسید، همین لحظه بود که دلم به چیزی دیگر گمان برد.
هوش مصنوعی: این بار سنگین متعلق به رستم است، که کابلش به صورت پیچ و خم درآمده است.
هوش مصنوعی: اگر افراسیاب حالا بیاید، مانند آب فقط سهم او را خواهند دید و دیگر چیزی نخواهند فهمید.
هوش مصنوعی: اگر در میدان جنگ دیو شکست بخورد، آیا این اتفاق به خاطر قدرت یک مرد است یا نیروی جمعی یک دشت از مردان؟
هوش مصنوعی: در زابلستان افرادی با فضیلت و با ارزش وجود داشتند و در آن زمان، سیاوش را دایهای بوده است که از او مراقبت میکرده.
هوش مصنوعی: به شکل پدری، با مشکلات و درد و زحمت، جنگ را به جهانیان تحمیل کرد و فشار بر رهبری جهان را افزایش داد.
هوش مصنوعی: به آنچه در پیش روست با دقت مینگرم تا ببینم چه چیزی میتواند از غم و اندوه من کم کند.
هوش مصنوعی: خاقان به او گفت که به پیش آن شخص برو و به شیوهای ملایم و نرم با او سخن بگویید.
هوش مصنوعی: اگر او بخواهد صلح و دوستی برقرار کند، باید بر این سرزمین پر از درد و رنج غلبه کند.
هوش مصنوعی: بسیاری از هدایا را دریافت کن و پس از آن، به دیگران بازگردان. اگر به دنبال جنگ و جدل نباشیم، این کار مناسب خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر زیر پوست پلنگی باشد، قطعاً او برای جنگ آماده است.
هوش مصنوعی: ما همه با هم آماده جنگ هستیم و به میدان نبرد میرویم تا نبردی سخت و تنگ برگزار کنیم.
هوش مصنوعی: همه به سوی خداوند روی میآوریم و با قدرت او در برابر دشمنان ایستادگی و مبارزه خواهیم کرد.
هوش مصنوعی: او تنها بدنش از آهن ساخته نشده و صورتش نیز فقط از خون و گوشت و مو نیست.
هوش مصنوعی: او در آسمانها نیست، پس دلت را خدشهدار نکن و این درد و رنج را تحمل نکن.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مانند این است که سنگ و آهن در برابر تیر و نیزه آسیب نمیبینند، و تیر و نیزه به راحتی از آنها عبور میکنند. به عبارت دیگر، اگر فردی مقاوم و محکم باشد، به راحتی تحت تأثیر مشکلات و چالشها قرار نمیگیرد و از آنها عبور میکند.
هوش مصنوعی: هر یک از آن مردان، در این میدان نبرد، سیصد بار حزن و اندوه را به دوش میکشد.
هوش مصنوعی: این مرد زابلی که معروف است، در میدان نبرد از فیل هم برتر نیست.
هوش مصنوعی: من یک نمایش جذاب و سرگرمکننده ارائه میدهم تا دیگران نتوانند به جنگ و درگیری بپردازند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.